معنی دعوا کردن
لغت نامه دهخدا
دعوا کردن. [دَع ْ ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول، سخنان درشت گفتن. پرخاش کردن. سرزنش کردن. رجوع به دعوا شود. || نزاع کردن. ستیزه کردن. چاقو و کارد و چماق کشیدن و حریفان را زدن. این اصطلاح بین جاهلان و مشدیها و زورخانه کاران رواج دارد و کسی که در این کار دستی داشته باشد او را «دعوایی » و «دعواکن » و نزاعهای اسمی ومشهور او را «دعوا» نامند. (فرهنگ لغات عامیانه).
حل جدول
تداعی
فارسی به انگلیسی
Dispute, Fight, Quarrel, Row
فارسی به ترکی
kavga etmek
فرهنگ فارسی هوشیار
کخشیدن
فارسی به ایتالیایی
litigare
معادل ابجد
355