معنی دلاک
لغت نامه دهخدا
دلاک. [دَل ْ لا] (ع ص) تن مالنده. مالنده. آنکه در حمام تن را مالش دهد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). آنکه در حمام اندام مردم را بمالد و کیسه کشد. (از غیاث) (آنندراج). مشت مال کننده که بدن را خالی یا با روغن مالش دهد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). آنکه در حمام اندام مالد و خدمت کند. (از شرفنامه ٔ منیری). آنکه در حمام شوخ تن دیگران با کیسه و جز آن پاک کند. مشت مال چی. کیسه کش. رنجبر. رنجبر حمام. قائم:
سوی دلاکی بشد قزوینیی
که کبودم زن بکن شیرینیی.
مولوی.
|| آنکه در حمام سر سترد. (شرفنامه ٔ منیری). سرتراش. (لغت محلی شوشتر، خطی). موی ستر. موی تراش. مزین. حلاق. سلمانی. تانگول. آینه دار.
- امثال:
دلاکهاچون بیکار مانند سر یکدیگر تراشند. (امثال وحکم دهخدا).
|| حجام. گرا. گرای.
فرهنگ معین
کیسه کش، موی تراش، سلمانی. [خوانش: (دَ لّ) [ع.] (ص.)]
فرهنگ عمید
کسی که در گرمابه مردم را کیسه میکشد و شستوشو میدهد، کیسهکش،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
حمامی، کیسهکش، مغمز، آرایشگر، سرتراش، سلمانی
گویش مازندرانی
به کسی گفته می شوند که مشاغل گوناگون آرایش سر و صورت، ختنه، رگ...
فرهنگ فارسی هوشیار
کیسه کش مو تراش تانگو (صفت) کسی که در حمام مردم را کیسه کشد کیسه کش 0، موی تراش سلمانی 0 تن مالنده، آنکه در حمام تن را مالش دهد
واژه پیشنهادی
گرا
معادل ابجد
55