معنی دلجویی کردن

لغت نامه دهخدا

دلجویی کردن

دلجویی کردن. [دِ ک َ دَ] (مص مرکب) تسلی دادن. خوش دل کردن. تعزیت گفتن. مواسات کردن. استمالت کردن. رجوع به دلجویی شود.

حل جدول

دلجویی کردن

تفقد

استمالت

فارسی به انگلیسی

دلجویی‌ کردن‌

Appease, Conciliate, Placate, Pacify, Soothe

واژه پیشنهادی

دلجویی کردن

گرم داشتن

معادل ابجد

دلجویی کردن

337

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری