معنی دلربا

لغت نامه دهخدا

دلربا

دلربا. [دِ رُ] (نف مرکب) دلربای.دل رباینده. رباینده ٔ دل. کسی یا چیزی که دل شخص را به خود جلب کند. که شیفته کند. که عاشق سازد. که دل رباید. (یادداشت مرحوم دهخدا). رباینده ٔ دلهای اصحاب نظر به حسن و ظرافت. (شرفنامه ٔ منیری):
نافرید ایزد ز خوبان جهان چون تو کسی
دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان.
منوچهری.
|| جذاب. زیبا:
یاد تو روح پرور و وصف تو دلفریب
نام تو غمزدا و کلام تو دلربا.
سعدی.
مطربه ٔ دلربا غارت دلها کند
طوقک زردر گلو نغنغه در حنجرک.
شیخ واحدی (از شرفنامه ٔ منیری).
|| معشوق. محبوب. (ناظم الاطباء). و رجوع به دلربای شود. || (اِ مرکب) سنگی براق که از آن ظروف خردو دانه های دستبند کنند. قسمی مهره های زرد یا قهوه ای متلألی ٔ که زنان گردن بند و دستبند کنند. سنگی به رنگ سرخ سوخته با خالهای زرین. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

دلربا

دل‌رباینده، کسی یا چیزی که به‌واسطۀ زیبایی خود دل انسان را برباید،

حل جدول

دلربا

محبوب،معشوق

جالب

مترادف و متضاد زبان فارسی

دلربا

دلارام، دلبر، دلداده، محبوب، معشوق، خوشکل، دلبر، دلفریب، رعنا، طناز، فتان، فتنه‌انگیز، فریبنده، قشنگ، ملیح، نازنین، دلپذیر، دلکش

فارسی به انگلیسی

دلربا

Attractive, Charmer, Dainty, Enchanting, Graceful, Interesting, Ravishing, Tempting

فارسی به عربی

دلربا

امتصاص، جذاب، جلب، ساحر، سحر

فرهنگ پهلوی

دلربا

سنگ زینتی، رباینده دل

فارسی به آلمانی

دلربا

Aufsaugend; fesselnd, Packend

معادل ابجد

دلربا

237

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری