معنی دلیل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
مرشد، راهنما، راه، طریق، جهت، سبب، آن چه که برای اثبات امری به کار برند، جمع ادلاء ادله. [خوانش: (دَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، حجت و برهان،
رهبر، راهنما، مرشد،
* دلیل عقلی: دلیلی که مبتنی بر حکم عقل باشد،
* دلیل نقلی: دلیلی که مبتنی بر احکام شرع باشد،
حل جدول
فرنود
فرهنگ واژههای فارسی سره
انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه
مترادف و متضاد زبان فارسی
بلد، راهبر، راهنما، انگیزه، جهت، سبب، علت، برهان، بینه، حجت
کلمات بیگانه به فارسی
انگیزه
فارسی به انگلیسی
Account, Argument, Cause, Consideration, Excuse, Ground, Justification, Occasion, Proof, Reason, Score, Symptom, Warrant, Wherefore, Witness, Why
فارسی به ترکی
delil
فارسی به عربی
برهان، سبب، شهاده، علامه
عربی به فارسی
جزوه , رساله , کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلد کاغذی دارد , کاتالوگ , فهرست , کتاب فهرست , فهرست کردن , کتاب راهنما , گواه , مدرک (مدارک) , ملا ک , گواهی , شهادت , شهادت دادن , ثابت کردن , راهنما , هادی , راهنمایی کردن , کتاب راهنمای مسافران , راهنما (مثلا در جدول و پرونده) , شاخص , جاانگشتی , نمایه , نما , راهنمای موضوعات , فهرست راهنما , دارای فهرست کردن , بفهرست دراوردن , نشان دادن , بصورت الفبایی (چیزی را) مرتب کردن , دستی , وابسته بدست , انجام شده با دست , کتاب دستی , نظامنامه , مقررات , اینده نامه , اطلا ع نامه , شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود , راهنمایا کنترل سینما و غیره , یساولی کردن , طلیعه چیزی بودن
ترکی به فارسی
دلیل
فرهنگ فارسی هوشیار
راهنما، رهبر، رهنمون
فرهنگ فارسی آزاد
دَِلیل، برهان- حجت- آنچه برای ثابت کردن مطلبی ذکر کنند (جمع:اَدِلَّه)
دَلِیل، مرشد- راهنما- هادی (جمع:اَدِلّاء- اَدِلَّه)
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
74