معنی دل دل کردن

لغت نامه دهخدا

دل دل کردن

دل دل کردن. [دِ دِ ک َ دَ] (مص مرکب) مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام). || بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج):
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم.
صائب (از آنندراج).
- دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج).
- || اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ «دل و دل »:
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم.
سنجرکاشی (از آنندراج).

حل جدول

دل دل کردن

تردید داشتن، مردد بودن

فرهنگ فارسی هوشیار

دل دل کردن

مردد ماندن، تردید داشتن، بی تصمیمی

فارسی به آلمانی

دل دل کردن

Schwanken, Schwankern

معادل ابجد

دل دل کردن

342

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری