معنی دنان
لغت نامه دهخدا
دنان. [دَ] (نف، ق) (دن + َان) صفت بیان حالت از دنیدن در حال دنیدن. (یادداشت مؤلف). رفتار به نشاط و خرامان. (ناظم الاطباء) (برهان). مرادف چمان. (انجمن آرا). || راه رونده ٔ به نشاط و خرامان. (ناظم الاطباء) (برهان). آنکه همی رود به نشاط، گویند: همی دند و دنان است. (لغت فرس اسدی):
طوطی میان باغ دنان و کشی کنان
چنگش چو برگ سوسن و پرّش چو برگ نی.
منوچهری.
اگرچه خر به نیسان شاد و فیران و دنان باشد
زبهر خر نمی گردد به نیسان دشت چون بستان.
ناصرخسرو.
ای همه ساله دنان به گرد دنان در
من نه به گرد دنانم و نه دنانم.
ناصرخسرو.
و رجوع به دنیدن شود.
- دمان و دنان، شتابان و خرامان. روان تند و آهسته:
چو در سبزه دید اسب را دشتبان
گشاده زبان شد دمان و دنان.
فردوسی.
پس اندر سپاه منوچهرشاه
دمان و دنان برگرفتند راه.
فردوسی.
بیفتاد و برگشت از او بادپای
همی شد دمان و دنان باز جای.
فردوسی.
|| از خشم و قهر به جوش آینده. (ناظم الاطباء) (از برهان). مرادف دمان. (آنندراج) (انجمن آرا). از خشم جوشان. (شرفنامه ٔ منیری). پرهیجان. (فرهنگ لغات شاهنامه).
دنان. [دِ] (ع اِ) ج ِ دَن ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دن شود.
دنان. [دَن ْ نا ن ِ] (اِخ) به صیغه ٔ تثنیه، نام دو کوه که هر یک از آن دو را دَن ّ نامند. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان) (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(دَ) (ص فا.) خرامان، رفتار از روی خرامیدن و ناز.
فرهنگ عمید
در حال نشاط و شور و هیجان، راه رفتن و خرامان: ابر پشت پیلان تبیرهزنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی: ۴/۱۰۳)،
حل جدول
خرامان
فرهنگ فارسی هوشیار
در حال نشاط و شور و هیجان
فرهنگ فارسی آزاد
دَنان، خُمره ها- خُم ها (مفرد:دَنّ)
معادل ابجد
105