معنی دنیا

لغت نامه دهخدا

دنیا

دنیا. [دُن ْ] (ع ص) تأنیث ادنی، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین، و همچنین است سماء الدنیا به اضافه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || زن بسیار نزدیک شونده. مشتق از دنو که به معنی قریب باشد چرا که دنیا اقرب است به سوی آدمی به نسبت عقبی. || زن سخت خسیس و ناکس، مشتق از دنائت که به معنی ناکسی و زبونی است. (از غیاث) (از آنندراج). || (اِ) کنایه از معاشرت و مجامعت. (لغت محلی شوشتر). || این جهان نزدیک. ج، دُنَّی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جهان. گیتی. این گیتی. جهانی که در آن هستیم. عالم مادی. عالم حاضر. مقابل آخرت. مقابل عقبی. ام حباب. (یادداشت مؤلف). این جهان. (مهذب الاسماء). نقیض آخرت. (از لغت محلی شوشتر). عبارت است از آنچه شب و روز را در بر دارد و آنچه را که آسمان بر آن سایه افکنده و زمین آن را متحمل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عاجله. خیتعور. غرور. دَفارِ. ام دون. ام دفار. اِم الدفر. ام شمله. عجوز. خِنَّور. خَنَّوَر. (منتهی الارب). ابوسلمه. ابوشمله.ام جثل. ام حاجب. ام خنور. ام درزه. ام درره. ام زفرام زافره. ام سلمه. ام شمله. ام العجب. ام غول. ام الفنا. ام قشعم. ام وافر. ام وافره. ام حباب. (المرصع):
اسماء زمانی اندیشید پس گفت ای فرزند این خروج تو که بر بنی امیه کردی دین را بود یا دنیا را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187). بنده یک روز خدمت و دیدار خداوند را به همه نعمت ولایت دنیا برابر ننهد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 361). اگر به این قسم که خوردم وفا نکنم محروم گرداند مرا [خدا] از عافیت در دنیا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). توان دانست که در دنیا و عقبی نصیب خود رااز سعادت تمام یافته باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333).
ترا فردا ندارد سود آب روی دنیایی
اگر بر رویت ای نادان برانی آب رود زم.
ناصرخسرو.
ز دنیا زیانت به دین سود گردد
اگر خار گیری به تن سوزیان را.
ناصرخسرو.
پرهیز کن از کسی که نشناسد
دنیا و نعیم بی قوامش را.
ناصرخسرو.
بنگر که بهین کار چیست آن کن
تا شهره بباشی به دین و دنیا.
ناصرخسرو.
ابوالمظفر شاه زمانه ابراهیم
که پادشاه زمین است و خسرو دنیا.
مسعودسعد.
و خاک بارگاه همایون را بارگاه شاهان دنیا کناد. (کلیله و دمنه). از ایذاء مردمان و دوستی دنیا... پرهیزواجب دیدم. (کلیله و دمنه). هرکه همت او از دنیا قاصر باشد حسرت او به وقت مفارقت اندک بود. (کلیله و دمنه). حاصل آن [راحتی اندک] اگر میسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. (کلیله و دمنه).
از همه گنج و مملکت برخاست
دین ودنیا بهم نیاید راست.
نظامی.
اگر دنیا نباشد دردمندیم
وگر باشد به مهرش پای بندیم.
سعدی (گلستان).
احمد جامی ترا پندی دهد
آخرت را باش دنیا بیش نیست.
جامی.
دنیا چو محیط است و کف خواجه نقط
پیوسته به گرد نقطه می گردد خط.
بدرالدین جاجرمی.
دنیا که در او زنده دلی را مرگیست
نشو گل عیش من ز اندک برگیست.
بدیع ترکو.
- امثال:
اگر دنیا را آب برد او را خواب برده است. (امثال و حکم دهخدا).
دین و دنیا دو ضد یکدگرند.
سنایی (ازامثال و حکم دهخدا).
در دنیا را نبسته اند. (امثال و حکم دهخدا).
دنیا آکل و مأکول است. (امثال و حکم دهخدا).
دنیا خالی نیست. (امثال و حکم دهخدا).
مگر سر دنیا را با جگن پوشانده اند. (امثال و حکم دهخدا).
- از دنیا بیرون رفتن (شدن)، مردن. (یادداشت مؤلف): و نوشروان به مداین از دنیا بیرون رفت. (مجمل التواریخ و القصص). و اول ماه شب آدینه از دنیا بیرون شد. (مجمل التواریخ و القصص).
- از دنیا رفتن، مردن. درگذشتن. وفات یافتن. (یادداشت مؤلف): و چون از دنیا برفت هوشنگ به جای او نشست. (نوروزنامه).
- به دنیا آمدن، زادن. متولد شدن. تولد یافتن. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
آدم دو دفعه به دنیا نمی آید. (امثال و حکم دهخدا).
- دنیاباز، بازنده و ازدست دهنده ٔ دنیا.که دنیا را ببازد:
عاشقان دین و دنیا باز را خاصیتی است
کآن نباشد زاهدان مال وجاه اندوز را.
سعدی.
- دنیابرانداز، که پشت پا به دنیا بزند. بی اعتنا به تعلقات دنیوی. که دنیا را مقهور خود سازد:
مجرد رو و خانه پرداز باش
جوانمرد دنیابرانداز باش.
سعدی (بوستان).
- دنیاخدا، دنیادار. (آنندراج). دنیادوست. دنیاپرست:
ز دنیا و دنیاخدایان نفورم
چه فرق است از زانیه تا به زانی.
واله هروی (از آنندراج).
رجوع به دنیاپرست شود.
- دنیاخر، که در فکر به دست آوردن دنیا باشد. خریدار و طالب دنیا:
که ای زرق سجاده ٔ دلق پوش
سیه کار دنیاخر دین فروش.
سعدی (بوستان).
رجوع به دنیاپرست شود.
- دنیاخوردن، از نعمتهای دنیوی استفاده کردن. جهان خوردن. تمتع از لذایذ و نعمتهای دنیا: علم ازبهر دین پروردن است نه ازبهر دنیا خوردن. (گلستان).
- امثال:
دنیا دیدن به از دنیا خوردن است. (یادداشت مؤلف).
- دنیاطلب، دنیاجوی. دنیاپرست:
با تو دنیاطلب دین گذار
بانگ برآورده رقیبان بار.
نظامی.
رجوع به دنیاپرست شود.
- دنیا و مافیها، دنیا و آنچه در آن است. جهان و آنچه در اوست. (یادداشت مؤلف).
- دنیای دون،جهان پست و بی ارزش:
سپنجی سراییست دنیای دون
بسی چون تو زو رفت غمگین برون.
فردوسی.
- دنیای مقبل، جهان زیبا و مطلوب: کانه الدنیا المقبله؛ سخت جمیل و زیبا بود.
|| توسعاً، جهان به معنی مطلق آن اعم از این جهان یا آخرت: این دنیا و آن دنیا؛ یعنی جهان مادی و آخرت. (از یادداشت مؤلف). || کره ٔ زمین. (فرهنگ فارسی معین).
- یک دنیا، یک جهان. دنیایی. بسی. بسیار. بسیارزیاد: یک دنیا سپاسگزارم. (یادداشت مؤلف).
|| (اصطلاح تصوف) چیزی است که انسان را از خدا بازدارد. اهل سلوک گفته اند آن چه ترا از یاد خدا بازدارد آن دنیا باشد. حضرت رسول (ص) فرمود دنیا خانه ٔ اشخاص بی خانمان است و مال و خواسته ٔ کسی است که او را مال نیست. و در صحایف گفته: دنیا عبارتست از حظوظ نفس نه از دینار و درهم یعنی به هرچه نفس تو متلذذ گرددآن دنیای تو باشد و هرچه بعد از مرگ است آن را آخرت گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون):
چیست دنیا از خدا غافل شدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن.
مولوی.

دنیا. [دِ] (اِخ) دانیه. شهر و دریابندری در ایالت آلیکانته واقع در جنوب شرقی اسپانیا، کنار مدیترانه با 12323 تن سکنه. آثاری از دوره ٔ رومیان دارد. ابوعمرو دانی منسوب به اینجا است. (از دایرهالمعارف فارسی).

فرهنگ معین

دنیا

(دُ) [ع.] (اِ.) جهانی که در آن هستیم، کره زمین.،~ را آب ببرد او را خواب می برد کنایه از: الف - به خواب سنگین فرو رفته است. ب - از همه چیز و همه کس غافل است.

فرهنگ عمید

دنیا

[مقابلِ آخرت] زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم،
(نجوم) کرۀ زمین،
جهان، گیتی، کهن‌بوم، کهن‌دز،
* دنیا خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بهره‌ بردن از مال و ثروت و نعمت‌های دنیا، عیش‌ونوش‌ کردن: دنیا دیدن به از دنیا خوردن،

حل جدول

دنیا

گیتی، جهان

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دنیا

گیتی، جهان

مترادف و متضاد زبان فارسی

دنیا

آفاق، جهان، دهر، زمانه، عالم، کاینات، گیتی،
(متضاد) آخرت

کلمات بیگانه به فارسی

دنیا

گیتی - جهان

فارسی به انگلیسی

دنیا

Creation, World, Universe

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

دنیا

دنیا، عالم

نام های ایرانی

دنیا

دخترانه، عالم و گیتی، جهان

عربی به فارسی

دنیا

جهان , دنیا

گویش مازندرانی

دنیا

دنیا

فرهنگ فارسی هوشیار

دنیا

زندگانی، حاضر، گیتی

فرهنگ پهلوی

دنیا

گیتی، جهان

فرهنگ فارسی آزاد

دنیا

دُنیا، نام این عالم شهود است- نزد عُرَفا چیزهائیست که انسان را بخود مشغول سازد و از حق باز دارد (در مقابل آخرت)، قلم حق نیز این معنی را تصدیق فرموده (در سوره البیان)

دُنیا، پست (مقابل عُلیا)، پست تر- نزدیکتر (مؤنّثِ اَدنی)

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

دنیا

Welt (f)

معادل ابجد

دنیا

65

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری