معنی دهانه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
لگام اسب، مدخل، ورودی. [خوانش: (دَ نِ) (اِمر.)]
فرهنگ عمید
محل ورود به هرچیز یا هرجا: دهانهٴ مَشک، دهانهٴ غار، دهانهٴ قنات،
دَهَنه
حل جدول
لگام، زمام، لجام
مترادف و متضاد زبان فارسی
مصب، سر، لب، زمام، لجام، لگام، فم
فارسی به انگلیسی
Gap, Hatchway, Intake, Issue, Mouth, Nozzle, Opening, Orifice, Yawn, Throat
فارسی به عربی
افتتاح، تدفق، حنجره، رییس، طائره، عین، فم، لسان الحال
فرهنگ فارسی هوشیار
دهنه، هر چیز منسوب و مربوط بدهان، مانند دهانه مشک و غار و غیره
فارسی به آلمانی
Auge (n), Chef (m), Einsatz (m), Gurgel (f), Hals (m), Haupt (m), Kehle (f), Kopf (m), Leiter (m), Maul (n), Mund (m), Mündung (f), Öhr (n), Eröffnung, Öffne, Öffnend, Öffnung, Ausstoßen, Düse (f), Strahl (m), Wasserstrahl (m)
معادل ابجد
65