معنی دهه
لغت نامه دهخدا
دهه. [دِ هَِ] (صوت) در تداول عامه و تداول کودکان حرف استفهام انکاری است معادل چرا چنین کنی ؟ چرا چنین گویی ؟! کلمه ای است نمودن اعتراض و کراهت را. علامت تعجب و انکار فعل فاعلی است. (از یادداشت مؤلف).
دهه. [دَ هََ / هَِ] (ص نسبی) هرچیز منسوب به ده. عشر. || (اِ مرکب) ده روز؛ دهه ٔ اول محرم، دهه ٔ آخر صفر، یعنی ده روز اول ماه محرم، ده روز آخرماه صفر. (یادداشت مؤلف): نقل است که روزی در دهه ٔ ذی الحجه به صحرا شد و از آرزوی حج می سوخت... (تذکره الاولیاء عطار). به نسبت دهه و صده هر کس نصیبه ٔ خویش ترتیب سازند. (تاریخ جهانگشای جوینی).
فرهنگ معین
ده واحد از چیزی، ده روز از ماه، هر ده سال. [خوانش: (دَ هِ) (اِمر.)]
فرهنگ عمید
ده، ده واحد از چیزی،
هر قسمت دهتایی از چیزی که دهتادهتا یا به قسمتهای دهتایی تقسیم شود،
ده روز از ماه،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Decade
فارسی به ترکی
on yıl
فارسی به عربی
عقد
فرهنگ فارسی هوشیار
هر قسمت ده تائی از چیزی
فارسی به ایتالیایی
decennio
معادل ابجد
14