معنی دورنما

لغت نامه دهخدا

دورنما

دورنما. [ن ُ / ن ِ / ن َ] (نف مرکب) دورنماینده. که از دور بنماید. که از دور نموده شود و نمایان گردد. || (اِ مرکب) منظره. چشم انداز. منظره که از دور ببینندش. (یادداشت مؤلف).آنچه به چشم آید از دورجای. آنچه به دیده درآید چون از فاصله ٔ بسیار نگرند: از آن بالا دورنمای شهر... پیدا بود. (سایه روشن ص 10). دورنمای آن، کم کم محو و در تاریکی غوطه ور می شد. (سایه روشن ص 12).
-دورنمای جایی یا محلی یا چیزی، منظره ای ازآنجا یا آن محل یا آن چیز که از دور بینند. (یادداشت مؤلف).
- دورنمای خوبی داشتن جایی یا چیزی، چشم انداز خوبی داشتن آن. زیبایی منظره ٔ آن از دور. (از یاد داشت مؤلف).
|| صفحه ٔ دایره ای شکل که به فرانسه پانوراما گویند و چون شخص ناظر بنگرد مرکز آن را می بیند مقصود خود را مانند کسی که در جای مرتفعی باشد و از هر طرف افق را بخوبی معاینه نماید. (ناظم الاطباء). || تابلوی نقاشی یا عکسی که منظره ای از طبیعت را نشان دهد چنانکه قسمتی از کوهساری را یا رودی را آنچنان که از فاصله ٔ دورخود آن قسمت از طبیعت را بینند.

فرهنگ معین

دورنما

پرده نقاشی یا عکس که منظره ای دور رانشان دهد، منظره، چشم انداز. [خوانش: (نَ) (ص فا.) (اِمر.)]

فرهنگ عمید

دورنما

عکس یا پردۀ نقاشی که منظرۀ دور را نشان بدهد، مانند کنارۀ آسمان یا کنارۀ دریا یا کوهسار و سبزه‌زار،
چشم‌انداز، منظرۀ باصفا در بیابان و کوهسار،

حل جدول

دورنما

ژیروسکپ

چشم انداز، منظره، پرسپکتیو

پرسپکتیو، افق، چشم انداز، منظر، منظره

پرسپکتیو، چشم انداز، منظره

پانوراما

پرسپکتیو

مترادف و متضاد زبان فارسی

دورنما

افق، چشم‌انداز، منظر، منظره

فارسی به عربی

دورنما

مراقبه، منظر طبیعی

فرهنگ فارسی هوشیار

دورنما

منظره، منظره ای که از آنجا یا آن محل یا آن چیز که از دور بینند

فارسی به آلمانی

دورنما

Landschaft (f)

معادل ابجد

دورنما

301

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری