معنی دوره پیش از ژوراسیک
حل جدول
تریاسیک
دایناسور دوره ژوراسیک
آئورون
آپاتودون
آپاتوسور
آتلاسور
آدئوپاپوسور
آراستهآرواره
آکتیوسور
آگیلیسور
آلکوواسور
آلگواسور
آلوسور
آلهپنجه
آمفیکوئلیاس
آنتردموس
ا
ائوبرونتوسور
ائومامنچیسور
ابروسور
ابریکتوسور
اپیدکسیپتریکس
اپیدندروسور
ادمارکا
ادمونتوساروس آنکتنس
اروپاسور
اسپینوفوروسور
استرالیادزد
استگوسور
اسکلیدوسور
اسکوتلوسور
اشانوسور
افروویناتور
الافروسور
الویسور
امیسور
اوستافریکاسور
اهمدنوسور
ایپانتریاس
ایگناووسور
ایمائوسور
ب
باراپاسور
باروسور
بربروسور
برکیوسور
بروهیسور
بلوسور
پ
پاتاگوسور
پاکیسوکوس
پرندهپوزگان
پرندهدزد
پگاهچینیبال
پگاهمرغ
پودوکسور
پیوتوسور
ت
تکودونتوسور
تورنیریا
تورووسور
توریاسور
تهیدم
تیکوستئوس
تینوروسور
ج
جرانوسور
جوباریا
جیپوسور
جینگشانوسور
چ
چائویانگوسور
چبسور
چروکدندان
چندسردم
چوژیونگوسور
چونگکینگوسور
چیالینگوسور
چینشاکیانگوسور
چینکوسور
چینیدزد
چینیدمتهی
خ
خزندهخوارشاه
خوشخمیده
د
داتوسور
داچونگواسور
داشانپوسور
دامالاسور
دانداکوسور
دانوسور
درازمهره
دراکورپتور
درایوسور
دوتیرکی
دونده کولیندا
دیرینهبال
دیسالوتوسور
دیسلوکوسور
دیکرائوسور
دیلوفوسور
دینهیروسور
ر
ریتوسور
ز
زبی
زرهپوشان
زمینپنجه
زیزونگوسور
زیگونگوسور
ژ
ژوراستمگر
ژوراسوسور
ژیانگجونوسور
س
سارکوسور
ستیوسور
سراتوسور
سگیسور
سنجابنما
سوپرسور
سوسمارلگن
سهنوکدندان
سینوسور
ش
شاخخزندهسانان
غ
غولزرافه
ف
فابروسور
فرگاناسور
فروتادندان
ک
کالووسور
کاماراسور
کامپتوسور
کاملوتیا
کایجانگوسور
کرئوسور
کنتروروسور
کندوردزد
کندهمهره
کوپاریون
کوتاسور
کهنبال
کیلسور
گ
گارگویلیوسور
گاسوسور
گالوئوسور
گوانلانگ
گوشتربا
گونگبوسور
گونگژیانوسور
گیگانتسپینوسور
گیگانتوسور
ل
لائوسور
لابروسور
لاپارنتوسور
لاکینتاسورا
لاناسور
لئونراسور
لزوتوسور
لشانسور
لکسوویسور
لورنیاسور
لورنیانوسور
لوریکاتوسور
لوسیتانوسور
لوسیلاسور
لوفنگوسور
لوکوسور
لیموسور
م
مارشوسور
ماگنوسور
مامنکیسور
مگاپنوسور
مگالوسارید
مگالوسور
مورینوسور
مونکونوسور
مونولوفوسور
ن
نانوسور
نبولاسور
نوددپایان
نودندان
نهنگخزنده
نیمپرنده
و
ولنهوفریا
وولکانودون
ه
هاپلوکانتوسور
هترودونتوسور
هسپروسور
هوایانگوسور
ی
یاندوسور
یانگچوانوسور
یاننشیا
یختاجخزندهها
یونانوسور
یینلانگ
دوره پیش دبستانی
آمادگی
دوره دایناسورها
دایناسورها در سه دوره دوره زمین شناسی «کرتاسه»، «ژوراسیک» و «تریاس» حضور داشتند
دوره پیش از اسلام
جاهلیت
دوره یخبندان
دوره هجوم سرما در دو میلیون سال پیش
فرهنگ عمید
دومین دوره از دوران دوم زمینشناسی،
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) دومین دوره از مزوزوئیک از دوران زمین شناسی که دریا کم عمق بوده و ماسه سنگ و سنگ های رستی رسوب کرده و لایه های ذغال سنگ پدید آمده است. در دریاها و خشکی ها و هوا خزندگان بسیار وجود داشته است. موجودات گیاهی مشتمل بر سیکاس ها، مخروطیان و سرخس
دوره
(دُ رِ) [ع. دوره] (اِمص.) مدت زمان معین.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی ژورایی برگرفته از نام کوهی در مرز فرانسه و سویس از نام کوهی از دورک دویم است که به زیر گرده های ژورای زیرین ژورای میانین و ژورای زبرین بخش می شود
لغت نامه دهخدا
پیش پیش. (ق مرکب) جلوجلو. پیشا پیش. تقدم. ترجمه ٔ قدام. و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند:
زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس جان پیش پیش.
مولوی.
شیر را چون دید محو ظلم خویش
سوی قوم خود دوید او پیش پیش.
مولوی.
آنرا که پیر و دل روشن روان بود
از پیش پیش مشعل دولت روان بود.
تأثیر.
گذشتن از جهان گر خسروی نیست
علم پس پیش پیش مردگان چیست.
تأثیر.
پیش پیش. (اِ صوت) آوازی که بدان گربه را خوانند. کلمه ای که بدان گربه را خوانند. صوتی است خواندن گربه را، مقابل پیشْت ْ [ش ْ ت ْ] که برای راندن گربه است.
دوره
دوره. [دَ / دُو رَ / رِ] (از ع، اِ) پیرامون. پیرامن. گرد. گرداگرد. دور. حول. (یادداشت مؤلف). || دایره. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامه ٔ منیری). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی.
- مهمانی دوره، مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت. (یادداشت مؤلف).
|| روزگار. زمانه. جهان. دنیا. دوران. (یادداشت مؤلف). || گردش: یک گردش دوره ٔ شانزدهم مجلس شورای ملی. (یادداشت مؤلف). || عهد. (ناظم الاطباء). مدتی معین که به امری اختصاص دارد. عصر. هنگام. وقت. دور: دوره ٔ سلطنت احمد شاه. (از یادداشت مؤلف). || دوره ٔ تحصیلی، هریک از قسمتهای ابتدایی و متوسطه و عالی آموزشی با برنامه و حدود و نظامات خاص. || هر یک از دو بخش تحصیلات متوسطه: دوره ٔ اول (از سال اول تا سوم) دوره ٔ دوم (از سال چهارم تاششم). (فرهنگ فارسی معین).
- دوره ٔ فلز، یکی از اعصار چهارگانه ای که بشر پیموده است. مراحلی را که بشر پیموده است به چهار عهد تقسیم می کنند: اول عهد احوال ابتدایی. دوم -عهد حجر. سوم - عهد فلز، که تقریباً از هفت هزار سال قبل از میلاد شروع می شود. در این عهد انسان سنگهای معدنی را آب کرده از آن فلز بدست آورده است این دوره را هم به سه دوره تقسیم کرده اند دوره ٔ مس، دوره ٔ مفرغ، دوره ٔ آهن. برخی از علما یک قسمت هم بر این قسمتها افزوده و دوره ٔ چهارم را دوره ٔ زغال سنگ نامیده اند و زمان ما را جزء آن دانند. کشف مس و طلا زودتر صورت گرفت زیرا آن دو غالباً در طبیعت بطور خالص یافت می شود. بعد مس را با قلع امتزاج داده مفرغ را بدست آوردند. این اختراع باعث پیشرفت زیاد در صنعت شد ولی جای سنگ تراشیده را نگرفت و فقط از اهمیت سنگ وقتی کاست که آهن بدست آمد و دوره ٔ آهن آغاز گردید. (از ایران باستان ج 1 صص 5- 6).
- دوره ٔ نهفتگی، دوره ٔ کمون. (از لغات مصوب فرهنگستان).
|| ایام زندگانی. (ناظم الاطباء). || بازخواندن درس های خوانده شده. (از ناظم الاطباء). عمل دوباره خواندن دروس هفته یا ماه یا سال گذشته را.
- دوره خواندن، خواندن تمام درسهای گذشته ٔ هفته یا ماه یا سال. (یادداشت مؤلف).
|| پیمانه ٔ شراب. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامه ٔ منیری):
چو آمد آید با وی سبوی و دوره و خم
چو شد کماسه رود با وی و تکاو و کدو.
سوزنی.
آن دوره گوش خر سر سیکی فروش دزد
از هر خم عصیری دو دوره پوش کرد.
سوزنی.
ساقیا می ده که امروزم سر دیوانگی است
دوره پرگردان که مرگم از تهی پیمانگی است.
امیرخسرو.
رندان اگر ز دوره ٔ... ارده می خورند
فوقی نبات می خورد از مرتبان تو.
فوقی یزدی.
|| زلف تابیده. (ناظم الاطباء) (از برهان). || گیاهی بود چند فندق و همه پرخار. (یادداشت مؤلف):
به دلها اندر آویزددوزلفش
چو دوره اندرآویزد به دامن.
خفاف.
اما دراین معنی ظاهراً دگرگون شده ٔ دوژه است. رجوع به دوژه شود. (یادداشت لغتنامه). || تمام شماره و تعداد کامل. شماره های متوالی و بدون نقص از چیزی مانند کتاب و نشریه. (از یادداشت مؤلف).
- یک دوره، تمام مجلدات یک کتاب چندجلدی یا مجله یا یک روزنامه ٔ منتشره در یک سال یا در یک زمان معین. (یادداشت مؤلف).
|| گرمی. || پویندگی از تاخت و تاز. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح موسیقی) هنگام. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح نجومی) عبارت است از حرکت قمر از مقارنه ٔ جزیی از اجزاء فلک البروج که خورشید در آن است تا بازگشت قمر به جزیی که خور در آن باشد. (از بحر الجواهر).
دوره. [دُ رِ] (اِخ) گوستاو. رسام و حکاک فرانسوی (1832- 1883 م.) استاد بزرگ حکاکی روی چوب. (فرهنگ فارسی معین).
دوره. [رَ / رِ] (اِ مرکب) مرتبان کوچک. (ناظم الاطباء) (از برهان) (فرهنگ جهانگیری). مرتبان کوچک که در میان آن شهد و معجون نگاهدارند. (غیاث) (آنندراج).
معادل ابجد
1832