معنی دوره یخبندان

حل جدول

دوره یخبندان

دوره هجوم سرما در دو میلیون سال پیش


یخبندان

قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی


کشور یخبندان

ایسلند


سرزمین یخبندان

سیبری

فارسی به عربی

یخبندان

جلیدی


دوره

امتداد، تعبیر، دائره، عصر، عمر، عهد، فتره، فصل، فضاء، محیط، ملعب، مهنه

مترادف و متضاد زبان فارسی

یخبندان

برودت، سرما، یخ‌زدگی

فرهنگ معین

دوره

(دُ رِ) [ع. دوره] (اِمص.) مدت زمان معین.

لغت نامه دهخدا

دوره

دوره. [دَ / دُو رَ / رِ] (از ع، اِ) پیرامون. پیرامن. گرد. گرداگرد. دور. حول. (یادداشت مؤلف). || دایره. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامه ٔ منیری). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی.
- مهمانی دوره، مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت. (یادداشت مؤلف).
|| روزگار. زمانه. جهان. دنیا. دوران. (یادداشت مؤلف). || گردش: یک گردش دوره ٔ شانزدهم مجلس شورای ملی. (یادداشت مؤلف). || عهد. (ناظم الاطباء). مدتی معین که به امری اختصاص دارد. عصر. هنگام. وقت. دور: دوره ٔ سلطنت احمد شاه. (از یادداشت مؤلف). || دوره ٔ تحصیلی، هریک از قسمتهای ابتدایی و متوسطه و عالی آموزشی با برنامه و حدود و نظامات خاص. || هر یک از دو بخش تحصیلات متوسطه: دوره ٔ اول (از سال اول تا سوم) دوره ٔ دوم (از سال چهارم تاششم). (فرهنگ فارسی معین).
- دوره ٔ فلز، یکی از اعصار چهارگانه ای که بشر پیموده است. مراحلی را که بشر پیموده است به چهار عهد تقسیم می کنند: اول عهد احوال ابتدایی. دوم -عهد حجر. سوم - عهد فلز، که تقریباً از هفت هزار سال قبل از میلاد شروع می شود. در این عهد انسان سنگهای معدنی را آب کرده از آن فلز بدست آورده است این دوره را هم به سه دوره تقسیم کرده اند دوره ٔ مس، دوره ٔ مفرغ، دوره ٔ آهن. برخی از علما یک قسمت هم بر این قسمتها افزوده و دوره ٔ چهارم را دوره ٔ زغال سنگ نامیده اند و زمان ما را جزء آن دانند. کشف مس و طلا زودتر صورت گرفت زیرا آن دو غالباً در طبیعت بطور خالص یافت می شود. بعد مس را با قلع امتزاج داده مفرغ را بدست آوردند. این اختراع باعث پیشرفت زیاد در صنعت شد ولی جای سنگ تراشیده را نگرفت و فقط از اهمیت سنگ وقتی کاست که آهن بدست آمد و دوره ٔ آهن آغاز گردید. (از ایران باستان ج 1 صص 5- 6).
- دوره ٔ نهفتگی، دوره ٔ کمون. (از لغات مصوب فرهنگستان).
|| ایام زندگانی. (ناظم الاطباء). || بازخواندن درس های خوانده شده. (از ناظم الاطباء). عمل دوباره خواندن دروس هفته یا ماه یا سال گذشته را.
- دوره خواندن، خواندن تمام درسهای گذشته ٔ هفته یا ماه یا سال. (یادداشت مؤلف).
|| پیمانه ٔ شراب. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامه ٔ منیری):
چو آمد آید با وی سبوی و دوره و خم
چو شد کماسه رود با وی و تکاو و کدو.
سوزنی.
آن دوره گوش خر سر سیکی فروش دزد
از هر خم عصیری دو دوره پوش کرد.
سوزنی.
ساقیا می ده که امروزم سر دیوانگی است
دوره پرگردان که مرگم از تهی پیمانگی است.
امیرخسرو.
رندان اگر ز دوره ٔ... ارده می خورند
فوقی نبات می خورد از مرتبان تو.
فوقی یزدی.
|| زلف تابیده. (ناظم الاطباء) (از برهان). || گیاهی بود چند فندق و همه پرخار. (یادداشت مؤلف):
به دلها اندر آویزددوزلفش
چو دوره اندرآویزد به دامن.
خفاف.
اما دراین معنی ظاهراً دگرگون شده ٔ دوژه است. رجوع به دوژه شود. (یادداشت لغتنامه). || تمام شماره و تعداد کامل. شماره های متوالی و بدون نقص از چیزی مانند کتاب و نشریه. (از یادداشت مؤلف).
- یک دوره، تمام مجلدات یک کتاب چندجلدی یا مجله یا یک روزنامه ٔ منتشره در یک سال یا در یک زمان معین. (یادداشت مؤلف).
|| گرمی. || پویندگی از تاخت و تاز. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح موسیقی) هنگام. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح نجومی) عبارت است از حرکت قمر از مقارنه ٔ جزیی از اجزاء فلک البروج که خورشید در آن است تا بازگشت قمر به جزیی که خور در آن باشد. (از بحر الجواهر).

دوره. [دُ رِ] (اِخ) گوستاو. رسام و حکاک فرانسوی (1832- 1883 م.) استاد بزرگ حکاکی روی چوب. (فرهنگ فارسی معین).

دوره. [رَ / رِ] (اِ مرکب) مرتبان کوچک. (ناظم الاطباء) (از برهان) (فرهنگ جهانگیری). مرتبان کوچک که در میان آن شهد و معجون نگاهدارند. (غیاث) (آنندراج).


دوره گردی

دوره گردی. [دَ / دُو رَ گ َ] (حامص مرکب) حالت و عمل دوره گرد. سیاری. متحرکی. (یادداشت مؤلف). || طوافی. عمل دوره گرد. کار دوره گرد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوره گرد شود.

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

دوره

گردش، گردش گرد چیزی، یک‌دور گردیدن، یک‌بار گردیدن،
(اسم) عهد و زمان،
(موسیقی) [قدیمی] اُکتاو، گام،

سبوی بزرگ که دو دسته دارد،

معادل ابجد

دوره یخبندان

932

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری