معنی دوری کردن

لغت نامه دهخدا

دوری کردن

دوری کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) دوری نمودن. حذر کردن و نفرت نمودن. (ناظم الاطباء). اجتناب ورزیدن. دوری گزیدن. اجتناب. تجنب. مجانبت. (یادداشت مؤلف):
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
بر او دشمن شود گردون گردا.
عسجدی.
زبان گر به گرمی صبوری کند
ز دوری کن خویش دوری کند.
نظامی.
- دوری کردن از کسی، به دیدار او نشدن. با وی معاشرت نکردن. ازمعاشرت او اجتناب ورزیدن. (یادداشت مؤلف).

حل جدول

دوری کردن

کنار گرفتن

کناره گرفتن

فارسی به انگلیسی

دوری‌ کردن‌

Abstain, Avoid, Eschew

معادل ابجد

دوری کردن

494

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری