معنی دوستداران

حل جدول

دوستداران

اودا


انجمن دوستداران موسیقی

فیلارمونیک


فیلارمونیک

انجمن دوستداران موسیقی

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

اودا

(تک: وادی) دره ها، رودها (اسم) جمع ودید دوستان دوستداران.


اودا ء

(تک: ودید) دوستاران دوست دارندگان (اسم) جمع ودید دوستان دوستداران.

فرهنگ عمید

دوست وار

دوست‌مانند، مانند دوست، دوست‌نما، شبیه دوست،
(قید) دوستانه: مده بوسه بر دست من دوست‌وار / برو دوستداران من دوست دار (سعدی۱: ۵۷)،

لغت نامه دهخدا

صف نشین

صف نشین. [ص َ ن ِ] (نف مرکب) مهمان. محفلی:
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام.
حافظ.


صاحب اسرار

صاحب اسرار. [ح ِ اَ] (ص مرکب) رازدار. نگاهدار سِر:
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام.
حافظ.


ترابی

ترابی. [ت ُ] (ص نسبی) در زمان بنی امیه دوستداران حضرت علی بن ابیطالب را ترابی می گفتند. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171).


اوداء

اوداء. [اَ وِدْ دا] (ع ص، اِ) ج ِ ودید. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). محبان و دوستداران. (از اقرب الموارد). دوست دارندگان. (آنندراج) (غیاث اللغات). || ج ِ وَدّ. (منتهی الارب). رجوع به «ود» و «ودید» شود.


دوستدار

دوستدار. (نف مرکب) دوستار. (ناظم الاطباء). محب و یکرنگ و یکدل و خواهان محبت و یکدلی. (از آنندراج). محب. دوست دارنده. خیرخواه. خواستار. خواهان. ومق. ودود. رفیق شفیق:
همه بودت ای نامور شهریار
همه مهتران مرترا دوستدار.
دقیقی.
نماندش از ایران کسی دوستدار
شکست اندرآمد بدان روزگار.
فردوسی.
جهانی به بخت تو آباد باد
دل دوستداران تو شاد باد.
فردوسی.
از این سو همه دوستدار تو اند
همه بنده در کار و بار تو اند.
فردوسی.
تو دانی که من دوستدار تو ام
به هر نیک و بد ویژه یار تو ام.
فردوسی.
دوستداران را زو قسم نعیم است نعیم
بدسگالان را زو بهره سنان است سنان.
فرخی.
مرا گر چو تو دوستداری بباید
ترا نیز همچون منی کم نیاید.
فرخی.
گر دوستدار مایی ای ترک خوب چهره
زین بیش کرد باید ما رات دوستداری.
منوچهری.
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت معین اوست خداوند یار اوست.
منوچهری.
دوستدار تو ندارد به کف از وصل تو هیچ
مرد با همت را فقر عذابی است الیم.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
بوالعلاء گفت: خواجه را مقرر است که من دوستدار قدیم اویم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 608). من وفا خواهم کرد به همه ٔ آنچه بیعت به آن تعلق گرفته است و بر آنکه از مددکاری آن صاحب اخلاصم و دوستدارم اهل آن را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317).
زدن چوب سخت از یکی دوستدار
به از بوسه ٔ دشمن زشتکار.
اسدی.
شد آشنا هر آنکه مرا بود دوستدار
بیگانه گشت هر که مرا بود آشنا.
مسعودسعد.
جمشید دراول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بود و جهانیان او را دوستدار بودند. (نوروزنامه).
ز بعد تو به در آیم به خدمت علما
بدانکه از دل و جان دوستدار ایشانم.
سوزنی.
سوزنی را که دوستدار تواست
سخن مدح تو پرآب آید.
سوزنی.
هر حکم را که دوست کند دوستدار باش
مگریز و سرمکش که همه شهرشهر اوست.
خاقانی.
مکن کآشوب زلفم سر برآورد
برای دوستداران در برآورد.
نظامی.
یاریگر او شدند یارانش
گشتند مطیع دوستدارانش.
نظامی.
چو شبدیز من جست ازین تندرود
ز من باد بر دوستداران درود.
نظامی.
پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیردست
دوستدارش روز سختی دشمن زورآوراست.
سعدی (گلستان).
پراکنده خاطر شد و دردناک
یکی گفتش از دوستداران چه باک.
سعدی (بوستان).
فراق دوستداران باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران.
سعدی.
فراق افتد میان دوستداران
زیان و سود باشد در تجارت.
سعدی.
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران.
حافظ.
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد.
حافظ.
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم.
حافظ.
درویشی بود از جمله ٔ دوستداران حضرت خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه. (انیس الطالبین ص 118). رجوع به دوست و دوستار شود.
- دوستداران اجتهاد، نام فرقه ٔ مذهبی که یحیی نحوی معروف به محب الاجتهاد از مدرسان بزرگ مدرسه ٔ اسکندریه و دانشمندان نامی قرن پنجم و ششم هجری قمری بدان جماعت منسوب است. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 6).
- دوستدار شدن، دوست گشتن. خیرخواه گشتن. رفیق و یار شدن:
اگر خویش دشمن شود دوستدار
ز تلبیسش ایمن مشو زینهار.
سعدی.
|| (ن مف مرکب) آنکه یاآنچه او را دوست دارند. محبوب. (یادداشت مؤلف):
بپرسم که این دوستدار تو چیست
بد است ار پرستنده ٔ ایزدی است.
فردوسی.
که او ویژه پروردگار من است
جهاندیده و دوستدار من است.
فردوسی.


پالمر

پالمر. [م ِ] (اِخ) ژُرْژ از دوستداران بشر و از ارباب صنایع انگلستان. مولد لنگسوتون بسال 1818و وفات در 1897م. به ریدینگ (1233 الی 1314 هَ. ق.). در سال 1841 وی به اتفاق هونلی کارخانه ای برای بیسکویت سازی تأسیس کرد و از سال 1878 تا 1885م. نماینده ٔ حزب آزادیخواه ریدینگ در مجلس عوام انگلستان بودو در شهر ریدینگ انواع مؤسسات خیریه بنیاد نهاد.

سخن بزرگان

اچ.ال.منکن

مجردان بیشتر از متاهلین درباره ی زنان آگاهی دارند، چون اگر نداشتند آنها هم ازدواج می کردند!

من به همان شدت از ورزش بیزارم که دوستداران ورزش از عقل سلیم.

فرهنگ معین

ارکستر

(اُ کِ) [فر.] (اِ.) گروه نوازندگان مختلف که با هم یک قطعه موسیقی را اجرا کنند، سازگان (فره).، ~سمفونیک ترکیبی از سازها به نحوی که قادر به اجرای آثاری با فرم سمفونی باشند.، ~فیلار مونیک ارکستری که تحت پوشش انجمن دوستداران موسیقی باشد.

معادل ابجد

دوستداران

726

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری