معنی دوست شدن
لغت نامه دهخدا
دوست شدن. [ش ُ دَ] (مص مرکب) رفیق شدن. یار گشتن. همدل شدن. مهربان شدن با کسی. (از یادداشت مؤلف). ولایه. (تاج المصادر بیهقی):
بنشاند آب آذرش بگریزد آب از آذرش
یک رکن او چون دوست شددشمن شود آن دیگرش.
ناصرخسرو.
به فعل و عوان گرچه شود دوست به آخر
هم برتو بکار آرد یک روز عوانیش.
ناصرخسرو.
- امثال:
غریب دوست نشود. مقامات حمیدی (از امثال و حکم).
حل جدول
ایلاف
فرهنگ فارسی هوشیار
همدل و مهربان شدن
معادل ابجد
824