معنی دوشان

لغت نامه دهخدا

دوشان

دوشان. [دُ] (اِخ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج. در 9 هزارگزی جنوب خاور سنندج و 2 هزارگزی خاورشوسه ٔ سنندج به کرمانشاه. 348 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

دوشان. [دُ] (ترکی، اِ) اسم ترکی ارنب است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). خرگوش. رجوع به خرگوش شود.

دوشان. (ص لیاقت) دوشا. قابل دوشیدن. دوشیدنی. حیوانی که آن را بدوشند:
همان گاودوشان و از مادیان
فزون داشت آن مهتر تازیان.
فردوسی.
رجوع به دوشا شود.


دوشان جیق

دوشان جیق. [دُ] (اِخ) دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل. 434 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. صنایع دستی زنان قالی بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


دوشان تپه

دوشان تپه. [دَ ت َپ ْ پ ِ] (اِخ) ناحیه ای است واقع در نزدیکی تهران و دارای معدن آهن و سرب است. (یادداشت مؤلف). ناحیتی به مشرق تهران و دولاب که به کوههای سه پایه و قصر فیروزه منتهی می شود و از دوران قاجاریه محل اسب دوانی بود و اینک فرودگاه نظامی بدان موضع قرار دارد. یکی از دروازه های قدیم تهران که بدین ناحیت می رفت نام دوشان تپه داشت.

دوشان تپه. [دُ ت َ پ َ] (اِخ) دهی است از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی. 200 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. صنایع دستی زنان جاجیم بافی. در 500 گزی مرز ترکیه قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

حل جدول

دوشان

خرگوش آذری

گویش مازندرانی

دوشان

ظرف کره گیری

خمره ی شکم دار مخصوص شیره ی خرمالو، انار، انگور و غیره


دوشان سرزن

دپوش سفالی خمره


دوشان سری

هنگام دوشیدن، از تکه های موسیقی غرب مازندران برگرفته از...

واژه پیشنهادی

از آثار مارسل دوشان

سونات شطرنج در هشت موومان

برهنه از پله پایین می آید

چشمه


کارگردان فیلم خانه به دوشان

سلیمان راستکار

معادل ابجد

دوشان

361

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری