معنی دولو
لغت نامه دهخدا
دولو. [دُ] (ص مرکب) مضاعف. || تاشده و دولا شده و آستر شده. (ناظم الاطباء). هر چیز دولا. (لغت محلی شوشتر). || (اِ مرکب) ورقی دارای دو خال در قمار و آن از کلمه ٔ «دو» فارسی و «لو» ترکی که پسوند نسبت است ترکیب شده. در اوراق بازی ورقی که در آن دو نقش از نقوش چهارگانه ٔ ورق بازی را داشته باشد: دولوی خاج، دولوی خشت. (از یادداشت مؤلف).
دولو. [دُوْ ل َ] (اِ مرکب) محرف دولاب و به معنی آن است که چرخ آب و هر چه درسیر و دور باشد عموماً و هر چیز که جولاهگان ریسمان تر کرده به شیره و کلف را از بنی بر آن پیچند گفته اند خصوصاً. (لغت شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). || مخزن و گنجینه (لغت محلی شوشتر). || سودا و معامله و داد و ستد به افراط و صاحب آن را دولوی گویند به معنی دولابی. (لغت محلی شوشتر). و رجوع به دولاب در همه ٔ معانی شود.
- دولوبه بازاری، کنایه از جمعیت مردم است که هر چند کس با هم به کنجی در هم برهم حرف زنند. (لغت محلی شوشتر).
- || مجالس بی نظم و نسق زنان را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر).
دولو. [دَ وَل ْ لو] (اِخ) نام یکی از قبایل هشتگانه ٔ قاجار. رابینو گوید طایفه ٔ قاجار... به قبیله های ذیل متعلقند: قوانلو، دولو، عزالدین لو، قراصانلو، شامبیاتی، زیادلو، کرلو وسپانلو. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد ص 108).
دولو. [] (اِخ) نام شهری بوده در روم در نزدیکی قیصریه و در انتهای کوه ارجا. رجوع به نزهه القلوب مقاله ٔ سوم ص 96 و 191 چ اروپا شود.
دولو. [دُ] (اِخ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان. واقع در 12هزارگزی قوچان دارای 671 تن سکنه است. آب آن ازچشمه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دولو. [دُ] (اِخ) دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوجان. واقع در هزارگزی جنوب باختری باجیگیران. دارای 231 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فرهنگ عمید
هریک از ورقهای بازی که دو خال داشته باشد،
حل جدول
از قبایل هشتگانه قاجار
ترکی به فارسی
پر 2- تگرگ
فرهنگ فارسی هوشیار
تا شده و دولا شده، آستر شده
معادل ابجد
46