معنی دژبان
لغت نامه دهخدا
دژبان. [دِ] (ص مرکب، اِ مرکب) قلعه بان. کوتوال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حاکم قلعه. (ناظم الاطباء). نگاهبان دژ. قلعه بیگی. دژدار:
دژ و گنج و دژبان سراسر تراست
چو آیی چنان کت مراد و هواست.
فردوسی.
مرا گفت شو سوی دژبان بگوی
که روز و شب آرام و خوشی مجوی.
فردوسی.
شوم سوی دژبان به پیغمبری
نمایم بدو مهر و انگشتری.
فردوسی.
چو دژبان چنین گفتنیها شنید
همه مهر انگشتری را بدید.
فردوسی.
کس آمد که دژبان این کوهسار
ستاده ست بر در به امید بار.
نظامی.
|| در اصطلاح امروز نظامی هریک از افراد سازمان دژبانی. رجوع به دژبانی شود.
فرهنگ معین
نگاهبان دژ، کوتوال، هر یک از افراد دژبانی. [خوانش: (دِ) (اِمر.)]
فرهنگ عمید
مٲموری که در دژبانی برای مراقبت در کردار و رفتار سربازان و افسران گماشته میشود،
(اسم) نگهبان دژ، نگاهبان قلعه و حصار، کوتوال، قلعهبیگی، دژدار،
حل جدول
ارگبد
مترادف و متضاد زبان فارسی
حصاردار، دژدار، قلعهدار، کوتوال
فارسی به انگلیسی
Military Police
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) نگهبان دژ قلعه بیگی کوتوال دژ دار، هر یک از افراد دژبانی.
معادل ابجد
1057