معنی دکل

لغت نامه دهخدا

دکل

دکل. [دَ] (ع مص) فراهم آوردن گل را بدست تا بینداید. || پاسپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

دکل. [دَ ک َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

دکل. [دَ ک َ] (ص) امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد. (برهان). امردی راگویند که دست و پای بزرگ لک و گنده داشته باشد و خطش هنوز ندمیده، و آنرا «تکل » نیز گویند. (آنندراج). امرد ضخم. || سخت درشت اندام و قوی. زن و مرد فربه و بلندبالا و بزرگ استخوان. سخت بزرگ جثه. زن یا مرد چارشانه و بلند. تنومند و بلند. بلندبالا و تنومند، و آنرا بیشتر در پسران و دختران جوان گویند. بلند و پهن شانه و درشت استخوان. سخت بزرگ خلقت. (یادداشت مرحوم دهخدا). زمخت. گنده. ستبر، در آدمی. (از فرهنگ فارسی معین). دگل. و رجوع به دگل شود:
مشت دکلان و کله پوشان
قربوقربوزنان و جوشان.
امیرخسرو (در مذمت مغولان، از آنندراج).
دکله پر رشک بر پشت دکل.
امیرخسرو (ازآنندراج).
|| کسی، خاصه پسری که در سنین بالا و پس از برآمدن ریش به فعل بد تن دردهد و مفعول واقع شود. (فرهنگ لغات عامیانه).
- دکل باز، که امردان پرسال را دوست گیرد. آنکه با غلامان بیش سال و بزرگ جثه بازد. غلام باره که غلامان بزرگ دوست گیرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). غلام باره که بیشتر متمایل به جوانان بدکار بزرگ سال و دکل است. این لفظ را در برابر بچه باز بکار می برند. (فرهنگ لغات عامیانه).
- دکل بازی، عمل دکل باز. رجوع به دکل باز شود.
- دکل پسند، آنکه دکل را پسندد. رجوع به دکل و نیز به دکل باز در همین ترکیبات شود.
|| (اِ) درخت تنه بزرگ عموماً، و نخل خرمای بزرگ تنه خصوصاً. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). || چوب بزرگ وسط کشتی که شراع را بر آن بندند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). تیر کشتی. (فرهنگ فارسی معین). دگل. رجوع به دگل شود. || قسمی از خرمای بدکه دانه ٔ آن بزرگ باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی).

فرهنگ معین

دکل

تیر بلندی در عرشه کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند، تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع. [خوانش: (دَ کَ) (اِ.)]

زمخت، گنده، امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد. [خوانش: (~.) (ص.) = دگل: ]

فرهنگ عمید

دکل

تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند، مانند ستون خیمه که چادر بر روی آن قرار می‌گیرد، دیرک،
ستون میان کشتی که بادبان‌ها را به آن می‌بندند،

حل جدول

دکل

ستون کشتی

آدم سست و بلند قد.

ستون برق

آدم سست و بلند قد

ستون کشتی، ستون برق

مترادف و متضاد زبان فارسی

دکل

تیرکشتی، دگل، زمخت، ستبر، گنده، نتراشیده‌نخراشیده

فارسی به انگلیسی

دکل‌

Mast, Pole

فارسی به ترکی

دکل‬

gemi direği

گویش مازندرانی

دکل

درکل، به تمامی، هرگز، به هیچ وجه

شخم دوم زمین

فرهنگ فارسی هوشیار

دکل

تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند

فرهنگ عوامانه

دکل

آدم سست و بلند قد را گویند.

معادل ابجد

دکل

54

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری