معنی دگرگون

لغت نامه دهخدا

دگرگون

دگرگون. [دِ گ َ گو] (ص مرکب، ق مرکب) دگرگونه. دیگرگون. دیگرگونه. تغییر حال یافته. (از برهان) (ازآنندراج) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). متغیر شده و تبدیل شده. (ناظم الاطباء). متغیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). از حال بگشته. دگرسان. منقلب:
او همان است که بوده ست ولیکن تو
نه همانا که همانی که دگرگونی.
ناصرخسرو.
مرا بی تو دگرگونست احوال
اگر تو نیستی بی من دگرگون.
ناصرخسرو.
گوئی که روزگار دگرگون شد
ای پیر ساده دل تو دگرگونی.
ناصرخسرو.
|| دگرگونه. متفاوت. غیرمعمول. غیرمتعارف. غیر از آنچه بود. تازه و نو. از نوع دیگر. بنوع دیگر. مختلف. باوضع دیگر. از نوعی و وضعی و جنسی دیگر. به صورتی دیگر:
بگفت این سخن پس به بازار شد
بساز دگرگون خریدار شد.
فردوسی.
زبانی دگرگون بهر گوشه ای
درفشی نوآیین و نو توشه ای.
فردوسی.
کشانی و شکنی و زهری سپاه
دگرگونه جوشن دگرگون کلاه.
فردوسی.
گر دیگر است مردم و گل دیگر
این را بهشت نیز دگرگون است.
ناصرخسرو.
من آن درّ حکمت ندارم مهیا
که عرضه کنم بر تو هزمان دگرگون.
سوزنی.
خاقانی از توچشم چه دارد به دشمنی
چون می کنم جفای دگرگون به دوستی.
خاقانی.
بتان از سر سرآغُج باز کردند
دگرگون خدمتش را ساز کردند.
نظامی.
دگرگون زیوری کردند سازش
ز در بستند بر دیبا طرازش.
نظامی.
چون شب آرایشی دگرگون ساخت
کحلی اندوخت قرمزی انداخت.
نظامی.
دور از روی تو هر دم بی تو من
محنت و رنج دگرگون می کشم.
عطار.
تدریه؛ دگرگون و ناشناخت ساختن خود را برای کسی. (از منتهی الارب).
- به رسم دگرگون، غیر از وضع قبلی. متفاوت با پیش. به مجاز، تازه و نو:
سخن چون ز داننده بشنید شاه
به رسم دگرگون بیاراست گاه.
فردوسی.
|| گوناگون و رنگارنگ شده. (ناظم الاطباء). رنگارنگ. غیریکسان با دیگری. متفاوت با دیگری:
پس ِ هر یک اندر، دگرگون درفش
همه با دل و تیغ و زرینه کفش.
فردوسی.
|| رنگ دیگر گرفته. (ناظم الاطباء). گونه گون. رنگ برنگ:
تا ابد یک رنگ بودن با فنا
نی همی هر دم دگرگون آمدن.
عطار.
|| سرنگون. روی بازپس کرده. باژگونه. (از برهان) (از آنندراج) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). واژگون شده:
برانداز سنگی به بالا دلیر
دگرگون بود کار کآید بزیر.
نظامی.
|| آشفته. درهم. با وضع غیرمنظم:
دگرگون بود کار آن بارگاه
نیابد کسی نزد ما نیز راه.
فردوسی.
|| کنایه از بدگمانی و بدمظنه ای باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). || (اصطلاح زمین شناسی) نوعی سنگ است. رجوع به دگرگونگی شود.

فرهنگ عمید

دگرگون

جور دیگر، طور دیگر،
واژگون و سرنگون،
منقلب،
رنگ دیگر،

حل جدول

دگرگون

متحول، منقلب

مترادف و متضاد زبان فارسی

دگرگون

دگردیس، دیگرگون، مبدل، متحول، متغیر، مستحیل، منقلب

فارسی به انگلیسی

دگرگون‌

Divergent, Trans-, Varied

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

دگرگون

تغییر حال یافته، متغیر

معادل ابجد

دگرگون

300

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری