معنی دیدرو
لغت نامه دهخدا
دیدرو. [دی دِ رُ] (اِخ) (دنی) از مردم لانگر (از 1713 تا 1784 م.) دائرهالمعارف نویس و فیلسوف مادی مذهب و نقاد هنر و ادب و ادیب فرانسوی و از شخصیت های برجسته ٔ عصر روشنفکری و یکی از نوابغ جامع عصر جدید بود. زبانهای لاتینی و انگلیسی و ایتالیایی و ریاضیات و علوم را نزد خود آموخت و بر آنها مسلط شد. بعنوان مترجم آثار گوناگون شهرت یافت در 1747 م. سرپرست دایره المعارف (فرانسه) گردید و شهرت او مدتها مرهون همین کار بزرگ بود ولی در قرن بیستم بعنوان عالم فلسفه علم، زیباشناس و داستان نویس دارای قدرت خلاقه مورد توجه فراوان قرار گرفت. فلسفه ٔ دیدرو ترکیب شکاکیت مفرط و مادی گری است و در زمینه ٔ زیباشناسی بررسی پر دامنه ای دارد و در کتاب افکار در تعبیر طبیعت نظریه ای در باب انتخاب طبیعی عرضه کرده است. نفوذ نمایانی در رشد تآتر در فرانسه و آلمان داشت و بارشته مقالاتی که بعنوان سالونها از 1759م. در جراید منتشر میکرد فن نقد ادبی را بعنوان یک سبک ادبی ایجاد کرد و در 1773 برای ادای حق شناسی به کاترین دوم روسیه به سن پطرزبورگ رفت. (از دائره المعارف فارسی).
حل جدول
نویسنده و فیلسوف فرانسوی
سخن بزرگان
انسان، نقطه ی آغاز بی همتا و هدفی است که همه چیز سرانجام باید با آن مرتبط شود.
معادل ابجد
224