معنی دیدگان

لغت نامه دهخدا

دیدگان

دیدگان. (اِخ) نام محلی کنار راه آباده و شیراز میان آجدادو قادرآباد در 735700گزی تهران. (یادداشت مؤلف).

دیدگان. [دی دِ] (اِخ) دهی از دهستان قنقری پائین (سفلا) بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده است با 92 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

حل جدول

بانک شعر

یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون

مفهوم و معنی شعر یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون با تفسیر کامل
مردم حاضر در آن دشت از شدت اندوه خون گریه می‌کردند و چشم به راه بودند تا سیاوش از آتش بیرون بیاید.
آرایه: دشت: مجاز از مردم دشت / دیدگان پر از خون: کنایه از غم و اندوه بیش از اندازه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انظار

دیدگان


مصدومین

آسیب دیدگان

فرهنگ فارسی هوشیار

مدخولات

(تک: مدخوله) مرد دیدگان شوی دیدگان درونیدگان زنان لاغر زنان تبه مغز (اسم) جمع مدخوله.


مظلومانه

همانند ستم دیدگان، ظلم شدگی


کوتاه دیده

کوتاه بین جمع: کوتاه دیدگان.


کوته دیده

(صفت) کوتاه بین جمع: کوته دیدگان


مستحاضگان

رمن بندی به شیوه پارسی (تک: مستحاضه) لک دیدگان


سرخ چشم

(صفت) آنکه داری دیدگان سرخ رنگ باشد، جلاد مرد خونریز.


ماتم دیده

سوکدیده کسی که یکی از اقوامش فوت کرده عزادار جمع: ماتم دیدگان: ازان چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است زور دست تدبیرم. (صائب آنند. )

معادل ابجد

دیدگان

89

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری