معنی دیوه
لغت نامه دهخدا
دیوه. [وَ] (اِ) (از: دیو + هَ، نسبت و تصغیر، دیوک، دیوچه) کرم پیله ٔ ابریشم. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). کرم پیله. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی). دود قز. کرم ابریشم:
دیوه هرچند کابریشم کند
هرچه آن بیشتر بخویش تند.
رودکی.
رجوع به دیوک و دیوکش شود. || قسمی سماروغ سمی. (لغت فرس اسدی ذیل سماروغ). غارچ و سماروغ. (ناظم الاطباء) (از اوبهی).
فرهنگ معین
دیوک، زالو، کرم ابریشم. [خوانش: (وَ یا وِ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
کرم پیله، کرم ابریشم: دیوه هرچند که ابرشم بکند / هرچه آن بیشتر به خویش تَنَد (رودکی: ۵۴۵)،
حل جدول
کرم ابریشم
فرهنگ فارسی هوشیار
کرم ابریشم
معادل ابجد
25