معنی دیپلمات جان‌باخته در منا

حل جدول

دیپلمات جان‌باخته در منا

رکن‌آبادی


دیپلمات

سیاستمدار

سیاستمدار و نویسنده سیاسی

لغت نامه دهخدا

دیپلمات

دیپلمات. [ل ُ] (فرانسوی، اِ) دیپلومات. کسی که شغل او دیپلوماسی باشد یا در این فن مهارت داشته باشد. آنکه از امور سیاسی مطلع است. سیاستمدار. سائس. رجوع به دیپلماسی شود.


منا

منا. [م ِ] (اِخ) موضعی است در مکه ٔ معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث) (آنندراج). آنجا که قربان کنند در حج. (مهذب الاسماء):
تا بود کعبه و منا و صفا
تا بود معشر و مقام وحطیم
مر ترا باد در جلال مقام
دولتت باد سال و ماه مقیم.
عمعق (دیوان چ نفیسی صص 182- 183).
مجلس تو کعبه و کف زمزم و حضرت حرم
ز ایران حجاج و سده صخره و درگه منا.
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ص 23).
چون رسیدی بر در ( (لا)) صدر ( (الا)) جوی از آنک
کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا.
خاقانی.
کی برند آب درمنه بر لب آب حیات
کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22).
کبش گریخته ابراهیم از عقبش بشتافت... در جمره ٔ کبری آن را بگرفت و در منا قربان فرمود. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 54). آنگاه که فرمان داد که هر کس... در حین توجه به منا احرام حج بندد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 409). سید اخیار (ص)... روز پنجشنبه که هشتم ذی الحجه بود با طوایف برایا به منا تشریف برد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 409). رجوع به مِنی ̍ شود.

منا. [م ُ] (ع اِ) ج ِ مُنْیَه. (دهار). امیدها چرا که جمع مُنْیَه است که به معنی آرزو ومقصد باشد. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مُنی ̍ شود.

منا. [م َ] (هزوارش، ص) به لغت زند و پازند به معنی گشاد و فراخ باشد و آن را شایگان هم می گویند. (برهان) (آنندراج). به لغت زند و پازند، گشاد و فراخ و پهن. (ناظم الاطباء). هزوارش منا، پهلوی شاهیکان (شایگان، گنج شاهی)، چون «شایگان » را به معنی گشاد و فراخ دانسته اند، این کلمه را نیز به همان معنی نوشته اند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین).

منا. [م َ] (ع اِ) یک من یا پیمانه ای است. مَنَوان و مَنَیان مثنی. ج، اَمناء، اَمنی، مَنی ّ، مُنی ّ. (منتهی الارب). پیمانه ای که آن را من نیز گویند و یا پیمانه ای که بدان روغن پیمانه کنند. (ناظم الاطباء). پیمانه ای 4 که بدان روغن و جز آن پیمایند، یا میزانی که بدان وزن کنند معادل دو رطل. و در صحاح گوید که آن فصیحتر از «من » است. (از اقرب الموارد). من که در وزن و سنجیدن مقرر است. (غیاث) (آنندراج). چیزی که بدان وزن کنند و اصمعی گوید که آن معرب است. (از المعرب جوالیقی ص 324). وزنی معادل دو رطل است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به وزن دراهم دویست و پنجاه و هفت درهم و سبع درهم تحقیقاً، و به وزن اساتیر چهل استار. (یادداشت ایضاً). رجوع به من شود. || وزن ومقدار نقدی است که در عهد عتیق مذکور است و مقابل یکصد شاقل است. (قاموس کتاب مقدس). || اندازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقدار و اندازه. (غیاث) (آنندراج). || مقابل و پیشاپیش. گویند: داری منا داره، ای حذاؤها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و رویاروی. (ناظم الاطباء). برابر. || به معنی منازل نیز آمده و بر این تقدیر مخفف منازل باشد. (غیاث) (آنندراج). در شعر لبید مراد از منا، منازل می باشد. (ناظم الاطباء). در قول لبید: «درس المنا بمتالع فابان » اصل کلمه منازل است و آن ضرورت قبیحی است. (از اقرب الموارد). || دو کفه ٔ ترازو. || مرگ. || آهنگ. || تقدیر خدای تعالی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

دیپلمات

(لُ) [فر.] (اِمر.) سیاستمدار.

فرهنگ عمید

دیپلمات

کسی که عهده‌دار شغلی در زمینۀ رابطۀ سیاسی با کشورهای دیگر است،

مترادف و متضاد زبان فارسی

دیپلمات

سائس، سیاستمدار،
(متضاد) بی‌سیاست

فارسی به عربی

دیپلمات

دبلوماسی

فرهنگ فارسی هوشیار

دیپلمات

آنکه از امور سیاسی مطلع است، شغل سیاسی

نام های ایرانی

منا

دخترانه، امیدها

گویش مازندرانی

منا

نوعی سبزی که خشک شده ی آن برای کوکوسبزی مورد استفاده قرار...

معادل ابجد

دیپلمات جان‌باخته در منا

1844

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری