معنی دیکتاتور سابق عراق
حل جدول
صدام حسین
دیکتاتور سابق پرتغال
سالازار
دیکتاتور سابق لیبی
قذافی
دیکتاتور شوروی سابق
استالین
ژوزف استالین
دیکتاتور سابق انگلیس
کرامول
دیکتاتور سابق ایتالیا
موسولینی
دیکتاتور سابق شوروی
استالین
دیکتاتور سابق شیلی
پینوشه
دیکتاتور سابق فیلیپین
مارکوس
دیکتاتور سابق مصر
مبارک
دیکتاتور سابق اسپانیا
فرانکو
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
دیکتاتور. [ت ُ] (فرانسوی، اِ) خودکامه. خودرأی. مستبد. مطلق العنان. اصلاً عنوان هریک از قضاتی که در روم قدیم در مواقع خطیر و بحرانی برای اداره ٔ امور کشور از طرف کنسول ها برای مدت شش ماه با اختیارات فوق العاده انتخاب میشدند. دیکتاتور معاونی با عنوان ماگیستر اکویتوم انتخاب میکرد. انتخاب دیکتاتور از 430 ق.م. معمول شد و در اواخر قرن 3 ق.م. منسوخ شد. «سولا» دوباره آن را بدون قید مدت برقرار کرد. پس از قتل یولیوس قیصر دیکتاتوری رسماً ملغی شد. دیکتاتوریهای معاصر اغلب یا بعنوان رهبر یک حزب یا به کمک پیروان خود از طریق شورش یا کودتا حکومت را بدست میگیرند و یا از طریق قانون اساسی بر سر کار می آیند و بتدریج حکومت دیکتاتوری بوجود می آورند. دیکتاتورها نوعاً به اتکاء یک حزب رسمی و کمک پلیس مخفی و تبلیغات شدید بحکومت ادامه میدهند. (دائره المعارف فارسی).
معادل ابجد
1575