معنی دیکتاتور فقید لیبی

حل جدول

دیکتاتور فقید لیبی

قذافی


دیکتاتور سابق لیبی

قذافی


دیکتاتور

مستبد

فرمانروای مستبد

نمایشنامه ای از ژول رومن

لغت نامه دهخدا

لیبی

لیبی. (اِخ) (کشور...) لوبیه. لیبیا. لیبویا. لیبویه. کلنی سابق ایتالیا به آفریقای شمالی، شامل تری پولتین و سیرنائیک. دارای 1484000هزار گز مربع مساحت و 801هزار تن سکنه. مرکز آن طرابلس (تریپولی) است و آن پس از جنگ دوم جهانی مستقل گردید. || نام صحرائی وسیع به شمال آفریقا.


دیکتاتور

دیکتاتور. [ت ُ] (فرانسوی، اِ) خودکامه. خودرأی. مستبد. مطلق العنان. اصلاً عنوان هریک از قضاتی که در روم قدیم در مواقع خطیر و بحرانی برای اداره ٔ امور کشور از طرف کنسول ها برای مدت شش ماه با اختیارات فوق العاده انتخاب میشدند. دیکتاتور معاونی با عنوان ماگیستر اکویتوم انتخاب میکرد. انتخاب دیکتاتور از 430 ق.م. معمول شد و در اواخر قرن 3 ق.م. منسوخ شد. «سولا» دوباره آن را بدون قید مدت برقرار کرد. پس از قتل یولیوس قیصر دیکتاتوری رسماً ملغی شد. دیکتاتوریهای معاصر اغلب یا بعنوان رهبر یک حزب یا به کمک پیروان خود از طریق شورش یا کودتا حکومت را بدست میگیرند و یا از طریق قانون اساسی بر سر کار می آیند و بتدریج حکومت دیکتاتوری بوجود می آورند. دیکتاتورها نوعاً به اتکاء یک حزب رسمی و کمک پلیس مخفی و تبلیغات شدید بحکومت ادامه میدهند. (دائره المعارف فارسی).


فقید

فقید. [ف َ] (ع ص) گم کرده شده. مات غیر فقید و لاحمید؛ یعنی بمرد و کسی پروای آن نکرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در تداول امروز، برای مرده ای که بخواهند از او به احترام یاد کنند به کار برند. (یادداشت مؤلف).
- فقیدالمثل، بی مثل وعدیم النظیر. (غیاث) (آنندراج).

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ معین

دیکتاتور

(تُ) [فر.] (اِ.) خودرأی، مستبد.

کلمات بیگانه به فارسی

دیکتاتور

خودکامه

فارسی به عربی

دیکتاتور

دکتاتور

فرهنگ عمید

دیکتاتور

فرمانروای خودسر، شخصی که به‌عنوان رهبر یک حزب یا از طریق شورش و کودتا زمام امور را در دست گیرد و خودسرانه بر مردم حکومت کند،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دیکتاتور

خودکامه

معادل ابجد

دیکتاتور فقید لیبی

1287

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری