معنی دیکتاتور گرجی تبار شوروی

گویش مازندرانی

گرجی

قوم گرجی از اقوام همسایه ی ایران و در ادوار گذشته خاک آنان...

فرهنگ فارسی هوشیار

شوروی

شوروی در فارسی سکالشی (صفت) منسوب به شوروی.

لغت نامه دهخدا

گرجی

گرجی. [گ ُ] (اِخ) نام قومی از اقوام قفقاز است که به نام محل خود خوانده میشوند. زنان گرجی به تناسب اندام، حسن جمال، ظرافت و لطافت مشهورند. زبانشان به دو قسمت تقسیم میشود: یکی زبان تحریری و ادبی که برای همگی یکسان است و زبان دیگری که نسبت به محل های مختلف تغییر یافته و به شش قسمت تقسیم میگردد. خط آنان از چپ به راست نوشته میشود و به سال 1802 م.روسیه، گرجستان را به تصرف خود درآورد. (از قاموس الاعلام ترکی): و فرزندان ایشان شاهان گرجی وملک زادگان. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 60).
زین گرجی طره برکشیده
شد روس چو طره سر بریده.
نظامی.
از خاص و خرجی و خون دل مسلمان و گرجی. (نفثهالمصدور از سبک شناسی بهار ج 3 ص 11).

گرجی. [گ ُ] (اِخ) دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه ٔ نو شهرستان شاهرود، واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری قلعه ٔ نو و 3هزارگزی راه شوسه ٔ شاهرود به گرگان. هوای آن معتدل و دارای 30 تن جمعیت است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، بنشن و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه فرعی به راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

گرجی. [گ ُ] (اِخ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد، واقع در 3هزارگزی شمال خاوری مشهد، کنار راه مشهد به اندرخ. هوای آن معتدل و دارای 198 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


شوروی

شوروی. [شو / ش َ / شُو رَ] (اِخ) روسیه. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. رجوع به روسیه شود.

شوروی. [شو / ش َ / شُو رَ] (ص نسبی) منسوب به شور، شوری. (یادداشت مؤلف).

معادل ابجد

دیکتاتور گرجی تبار شوروی

2399

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری