معنی ذیب

لغت نامه دهخدا

ذیب

ذیب. (ع اِ) ذئب. گرگ. ج، ذیاب. || (اِخ) ذیب. الذیب، سبع. السبع و آن صورتی از صور فلکیه است. در نیم کره ٔ جنوبی و آنرا پنجاه و یک ستاره است که روشن ترین آنان از قدر سوم تجاوز نکند و بر حسب اساطیر یونانیان این صورت مسخ شده ٔ لیکائن پادشاه آرکادی باشد که قربانی به معابد از آدمیان میکرد.

ذیب. [ذَ] (ع اِ) عیب. آهو. ذیم.

ذیب. (اِخ) جایگاهی است در دیار بنوکلاب.

ذیب. (اِخ) دیب. دیو. ذیبه. جزیره. رجوع به ذیبه المهل و دیبجات و سرندیب شود.

فرهنگ عمید

ذیب

ذئب، گرگ،

حل جدول

ذیب

گرگ

عربی به فارسی

ذیب

گرگ , حریصانه خوردن , بوحشت انداختن

فرهنگ فارسی هوشیار

ذیب

ذئب، گرگ

معادل ابجد

ذیب

712

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری