معنی راحل

لغت نامه دهخدا

راحل

راحل. [ح ِ] (ع ص) کوچ فرما. ج، رُحَّل. (منتهی الارب) (آنندراج). کوچ کننده: این چه خطب و خطر بود که نازل گردید و چه نصر وظفر بود که راحل گشت ؟ (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 443).

راحل. [ح ِ] (اِخ) نام مادر یوسف علیه السلام. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به راحیل شود.

فرهنگ معین

راحل

(حِ) [ع.] (اِفا.) کوچ کننده، رحلت کننده. ج. راحلین.

فرهنگ عمید

راحل

کوچ‌کننده،
[مجاز] وفات‌یافته،

حل جدول

راحل

کوچ کننده

نام های ایرانی

راحل

دخترانه، مهاجر

فرهنگ فارسی هوشیار

راحل

کوچ کننده

فرهنگ فارسی آزاد

راحل

راحِل، کوچ کننده- متوفی- میت (جمع: رُحّال)

معادل ابجد

راحل

239

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری