معنی راهن

لغت نامه دهخدا

راهن

راهن. [هََ] (اِ) یکنوع درخت. (ناظم الاطباء). نام درختی است که به ترکی قِزِلجَق گویند. (از شعوری ج 2 ورق 11). قرنوس. قرانیا. سرخک. طاقدانه. ال. (یادداشت مؤلف). || یکنوع علف و یا ریشه که به اسب مانند دوا میخورانند. (ناظم الاطباء).

راهن. [هَِ] (ع ص) رهن کننده. (از اقرب الموارد) (از شعوری ج 2 ورق 11). گروکننده. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (رشیدی). گروستاننده. || ثابت. (متن اللغه) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دائم. (آنندراج).
- طعام راهن، طعام دائم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
|| آماده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || لاغر از مردم و شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لاغر. (آنندراج).

فرهنگ معین

راهن

گرو گذارنده، رهن گذارنده، ثابت، دایم. [خوانش: (هِ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

راهن

رهن‌دهنده،

حل جدول

راهن

بدهکار

گرو گذارنده

فارسی به انگلیسی

راهن‌

Mortgager, Mortgagor

فارسی به عربی

راهن

مستدین القرض العقاری

فرهنگ فارسی هوشیار

راهن

رهن کننده

فرهنگ فارسی آزاد

راهن

راهِن، گروگذارنده- ثابت- متین- دائم و آماده- لاغر و ضعیف

معادل ابجد

راهن

256

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری