معنی رجعت
لغت نامه دهخدا
رجعت. [رَ ع َ] (از ع، اِمص) رَجْعه. بازگشت. (غیاث اللغات). بمعنی بازگشت به کسر«ر» آمده، بفتح «ر» فصیح تر است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بازگشتن بسوی دنیا، و منه هو یؤمن بالرجعه؛یعنی ایمان می آورد برجوع بسوی دنیا بعد از مرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد):
سقراط اگر به رجعت بازآید
عشری گمان بریش ز عشرینم.
ناصرخسرو.
کاشکی آدم به رجعت در جهان بازآمدی
تا بمرگ این خلف هر مرد و زن بگریستی.
خاقانی.
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است
مصطفی فرموددنیا ساعتی است.
مولوی.
|| بازگردیدن مرد بسوی زن مطلقه ٔخود. (از اقرب الموارد). بازگردیدن طلاق دهنده بسوی زن مطلقه ٔ خود. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (از صراح اللغه). در اصطلاح شرع رد شوهر است زن را و اعاده ٔ نکاح اوست کماکان بدون تجدید عقد ولی مشروط بر اینکه این عمل در مدت عدّه صورت گیرد نه بعد از انقضاء عده، زیرا عده برای اثبات مالکیت است و بعد از انقضاء مالکیت برطرف و زایل گردد. و مقصود عده ٔ طلاق است که بعد از مباشرت باشد حتی اگر با زوجه ٔ منکوحه خلوتی دست داده باشد و زوج اقرار کند که با زوجه مباشرت نشده آنگاه او را طلاق گوید رجعت مورد نخواهد داشت، چنانکه در بیرجندی آمده است که رجعت بر دو قسم است: رجعت سنی و رجعت بدعی. رجعت سنی آن است که زوجه را فقط بگفتار بازگشت دهند ولی باید دو نفر گواه اقامه شود بر رجعت و به زوجه نیز این معنی را اعلام کند، پس بصرف گفتار زوج اقرار برجوع زوجه کرد مانند آنکه بگوید: راجعتک یا راجعت امرأتی، و گواه اقامه نکند یا اقامه کند و رسماً بزوجه اعلام نکند آن رجعت بدعی باشد نه سنی. و در مسکینی که شرح بزرگتر است گوید: رجعت نزد اصحاب ما دوام نکاح است که در جریان مدت عده برپا دارد. و نزد شافعی رجعت عبارت از استباحه ٔ مباشرت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون): هر زنی که در عقد من است یا بعد ازاین در عقد من خواهد آمد مطلقه است به سه طلاق به این که رجعت در او نگنجد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). ورجوع به رَجْعه شود.
- رجعت مرض، بازگشت بیماری.
|| رستاخیز. || نزد بعضی شیعه بازگشت امام پس از مرگ او. (یادداشت مرحوم دهخدا). نزد بعضی دیگر از شیعه بازگشت امام است پس از غیبت او. (یادداشت مرحوم دهخدا). بازگشت امام دوازدهم. (یادداشت مرحوم دهخدا). || بازگشت عیسی به دنیا در آخرالزمان. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مذهب رجعت، اعتقاد به بازگشت حضرت رسول (ص). در حبیب السیر آمده است: راویان اخبار نوشته اند که ابن السواد که به عبداﷲ سبا اشتهار دارد و در سلک علمای یهود منتظم بود زمان عثمان اظهار شعار اسلام کرد و از او رنجیده خاطر گشت و به مصر شتافت و در سنه ٔ 35 هَ. ق. در آن ولایت به آتش افروزی پرداخت و با بعضی از مصریان گفت: مرا عجب می آید از برخی که تصدیق رجعت عیسی بدنیا می کنند ولی تجویز بازگشتن خاتم الانبیاء نمی نمایند و این آیه ٔ کریمه را که «ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد» (قرآن 85/28) شاهد مدعای باطل خود گردانید، طایفه ای از مصریان این عقیده ٔ فاسد را از وی فراگرفتند. چون ابن سبا عثمان را معتقد نبود ایضاً خاطرنشان اهالی مصر نمود که در زمانهای گذشته که وصی هر پیغمبری جانشین او میبوده، وصی نبی هاشم علی است و عثمان خلافت را به غصب متصرف گشته و همچنین زبان به طعن عمال عثمان گشود، مردم مصر نیز که از عبداﷲ بنی سعد آزرده خاطر بودند سخنان وی را از جان پذیرفتند و مکاتبات را با مخالفین عثمان که در کوفه و بصره اقامت داشتند آغاز و در فتح ابواب خلافت اتفاق کردند. (از حبیب السیر چ سنگی تهران ص 172). و رجوع به الملل و النحل چ جلالی نائینی ص 18 (ماده ٔ رجعیه) و ص 20 (ماده ٔ سبائیه) شود. || (اصطلاح نجوم) بازگشتن کوکب سیاره سوای مهر و ماه از سیر طبیعی خود که از مغرب بسوی مشرق است. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (از صراح اللغه) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). حرکت کوکبی برخلاف توالی بروج. سیر کوکب طولاً برخلاف نضدبروج. سیر یکی از خمسه ٔ متحیره برخلاف نسق بروج. (یادداشت مرحوم دهخدا). نزد منجمان و اهل هیأت عبارتست از حرکتی غیر از حرکت کوکب متحیره بسوی خلاف توالی بروج، و آنرا رجوع و عکس نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون):
بی انقلاب و رجعت و بی حس و بی وبال
خواهم که بر سپهر جلالت بوی غلام.
سوزنی.
بر جناب او و بر اهل جهان فرخنده باد
رجعت نوروز و ترجیع من و تقویم او.
خاقانی.
|| نزد اهل دعوت عبارتست از رجوع وبال و نکال و ملال صاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال، یا بتکلم گفتاری سخیف از اقوال، و سلب آن ترک شرایط عمل و اجازتست. و رجعت در عمل منسوب به شمس و قمر نباشد چه شمس وقمر از رجعت نمیباشد و از منسوبات شمسی است مثل دفعامراض و ادویه و مانند آن. و از منسوبات قمری است مثل کشف حجاب و ثبوت نور ایمان و ازاله ٔ شک و صلاح عقیده و روزی شدن عفت و حسن نتاج مواشی و مانند آن. پس در اینچنین اعمال رجعت نمی شود و در اعمال منسوب به بقیه ٔ کواکب رجعت میتواند باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
رجعت. [رِ ع َ] (ع اِمص) رِجْعه. بازگشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به رِجْعه و رَجْعت شود.
فرهنگ معین
بازگشت، بازگشت مرد به سوی زن طلا ق داده خود. [خوانش: (رَ عَ) [ع. رجعه] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
عودت، بازگشت،
بازگشت بهسوی دنیا،
(فقه) بازگشت مرد طلاقدهنده بهسوی زن مطلقۀ خود،
حل جدول
بازگشت
فرهنگ واژههای فارسی سره
بازگشت
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازگشت، برگشت، برگشتن، عود، مراجعت، نکس،
(متضاد) عزیمت
فارسی به انگلیسی
Comeback, Re-, Recidivism, Recrudescence, Regression, Retreat, Reversion
فارسی به عربی
اِرْتِکاس
فرهنگ فارسی هوشیار
بازگشت، بازگشتن بسوی دنیا، عودت
فرهنگ فارسی آزاد
رَجعَت، بازگشت- رُجُوع- در مقامی منظور بازگشت باین عالم است
معادل ابجد
673