معنی رجیم
لغت نامه دهخدا
رجیم. [رَ] (ع ص) رانده شده. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از منتهی الارب). رانده. (ترجمان ترتیب عادل ص 2) (دهار). رانده از درگاه خدای تعالی. (مهذب الاسماء) رانده. مردود. مرجوم. شوم. مشئوم. مشئومه. میشوم. میشومه. ملعون. ملعونه. لعین. لعینه. گجسته. گجستک. (یادداشت مؤلف).
- دیو رجیم، شیطان رانده ٔ درگاه خدا. ابلیس ملعون:
ز آسمان هنر درآمد جم
باز شد لوک و لنگ دیو رجیم.
بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی).
گفت نی گفتمش چو سنگ جمار
همی انداختی به دیو رجیم.
ناصرخسرو.
دیو رجیم آنکه بوددزد بیانم
گردم طغیان زد از هجای صفاهان.
خاقانی.
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم.
سعدی.
- شیطان رجیم، شیطان ملعون. ابلیس رانده ٔ درگاه خدا:
عید اوبادا سعید و روز او بادا چو عید
دور بادا از تن و از جانش شیطان رجیم.
فرخی.
همت اوست چو چرخ و درم او چو شهاب
طمع پیر و جوان باز چو شیطان رجیم.
بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی).
ای رحیم از تست قوت برحذر
مر مرا از مکر شیطان رجیم.
ناصرخسرو.
بس خطر باشد مقلد را عظیم
از ره و رهزن ز شیطان رجیم.
مولوی.
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امید میدارم به رحمان الرحیم.
سعدی.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم.
حافظ.
|| کشته. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || سنگسارشده. (ناظم الاطباء). سنگسارکرده شده. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (آنندراج). || نفرین کرده. (ترجمان ترتیب عادل ص 2).
فرهنگ معین
سنگسار شده، رانده، مطرود، نفرین شده. [خوانش: (رَ) [ع.] (ص.)]
فرهنگ عمید
سنگسارشده،
راندهشده،
نفرینشده، ملعون،
حل جدول
نفرین شده، سنگسار کردن؛ سنگ زدن؛ سنگ زده شده؛ از روی گمان سخن گفتن؛ رانده شده از خیرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان؛ زده شده با سنگ های شهابی است و وقتی می خواهد به آسمان عروج کند ملائکه او را سنگسار می کنند یه وسیله ی سنگ های شهابی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
رانده، مطرود، نفرینشده، نفرینی
فرهنگ فارسی هوشیار
رانده شده، رانده از درگاه خدایتعالی
فرهنگ فارسی آزاد
رَجِیم، سنگسار شده- ملعون- لعین- نفرین شده
معادل ابجد
253