معنی رحیق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
خالص، بیغش،
(اسم) شراب بیغش، بادۀ ناب،
حل جدول
بى غش
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیغش، صاف، ناب، باده، خمر، شراب، صافی، مروق، مل،
(متضاد) درد
فرهنگ فارسی هوشیار
می ناب، بوی خوش، نژاد ناب، مشک ناب، شیره ی گل (صفت) خالص ناب بی غش، (اسم) می خالص شراب بیغش باده ناب.
فرهنگ فارسی آزاد
رَحِیق، شراب ناب- عطر خالص- آیات الهیه از آن جهت به رحیق و باده و می تشبیه شده که سکر معنوی و روحانی می آورد (بذیل «مواقع نجوم» نیز مراجعه شود)
معادل ابجد
318