معنی رزاز

لغت نامه دهخدا

رزاز

رزاز. [رَزْ زا] (ع ص) برنج فروش. (ناظم الاطباء) (از لباب الانساب) (از اقرب الموارد). کرنج فروش. (دهار). کسی که برنج (رُزّ) میفروشد. (فرهنگ نظام). منسوب است به ارز که برنج باشد. (از انساب سمعانی). || کسی که شلتوک را با دنگ کوفته برنج میسازد و رزازی کار برنجکوب است و این معنی مخصوص فارسی است. (فرهنگ نظام). کسی که شالی را میکوبد و برنج را از پوست جداکرده سفید میکند. (ناظم الاطباء). برنج کوب. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف):
گر به سجده آدمی بهتر شدی
دنگ هر رزاز پیغمبر شدی.
(از یادداشت مؤلف).

رزاز. [رَ] (ع اِ) رصاص و قلعی. (ناظم الاطباء). قلعی است. (منتهی الارب). رصاص. (از اقرب الموارد). و رجوع به رصاص و قلعی شود.

رزاز. [رَزْ زا] (اِخ) لقب ابوجعفربن بختری. (منتهی الارب) (تاح العروس ج 4 ص 38).

رزاز. [رَزْ زا] (اِخ) احمدبن محمدبن علویه رزاز جرجانی، مکنی به ابوالعباس. وی از محمدبن غالب تمتام و ابوبکربن باغندی روایت کرد. و اسماعیل بن سوید خیاط و ابواسحاق مؤدب از او روایت دارند. (از لباب الانساب).

رزاز. [رَزْ زا] (اِخ) محمدبن عبیداﷲ. از حسین بن فهد موصلی و جز او حدیث شنید، وخطیب ابوبکر از او روایت دارد. (از لباب الانساب).

فرهنگ معین

رزاز

برنج کوب، برنج - فروش. [خوانش: (رَ زّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

رزاز

برنج‌فروش،

حل جدول

رزاز

برنج فروش

مترادف و متضاد زبان فارسی

رزاز

برنج‌فروش، برنجکوب

فرهنگ فارسی هوشیار

رزاز

‎ برنجکوب، برنجفروش سرب (صفت) برنج کوب، برنج فروش.

فرهنگ فارسی آزاد

رزاز

رَزّاز، برنج فروش، برنج کوب

معادل ابجد

رزاز

215

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری