معنی رزمجو

لغت نامه دهخدا

رزمجو

رزمجو. [رَ] (نف مرکب) رزم جوینده. رزمجوی. آنکه آرزومند جنگ و نبرد است. جنگجو. (فرهنگ فارسی معین). رزمخواه. کسی که آرزومند جنگ و نبرد باشد. (ناظم الاطباء). رزم آور. جنگاور:
چو بشنید رستم پراندیشه شد
دل رزمجویش چو یک بیشه شد.
فردوسی.
ز سر تا میانش بدو نیم کرد
دل رزم جویان پر ازبیم کرد.
فردوسی.
ببر نامداران دژ ده هزار
همه رزم جویان خنجرگذار.
فردوسی.
و رجوع به رزمجوی و رزمخواه شود.

فرهنگ معین

رزمجو

(~.) (ص فا.) جنگجو.

حل جدول

رزمجو

جنگجو

فارسی به انگلیسی

رزمجو

Belligerent

فارسی به آلمانی

رزمجو

Krieger [noun]

معادل ابجد

رزمجو

256

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری