معنی رزمی

لغت نامه دهخدا

رزمی

رزمی. [رَ] (ص نسبی) جنگجو. جنگاور. حربی. (فرهنگ فارسی معین). جنگی. منسوب به رزم. اهل رزم. (یادداشت مؤلف). رزمجو:
چنگ است پای بسته سرافکنده خشک تن
چون رزمیی که گوشت ز احشا برافکند.
خاقانی.

رزمی. [رَ] (اِخ) شاعر صاحب دیوان. نام او گرگین بیگ پسر سیاوش سلطان است. شرح حال وی در تذکره ٔ نصرآبادی (ج 2 ص 43) آمده است. نسخه ٔ دیوان وی در بنگاله بدست می آید. (از الذریعه ج 9 بخش 2). رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ج 2 ص 43 شود.

فرهنگ معین

رزمی

(ص نسب.) جنگجوی، (اِ.) نام عمومی نوعی ورزش شامل، کاراته، تکواندو، کونک فو. [خوانش: (رَ)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

رزمی

جنگی، حربی

فارسی به انگلیسی

رزمی‌

Belligerent, Effective, Live, Martial, Military, Warlike

فارسی به عربی

رزمی

ملحمه

گویش مازندرانی

رزمی

رسمی بومی محلی

نوعی پنبه با غوزه های کوچک

فرهنگ فارسی هوشیار

رزمی

(صفت) جنگجوی جنگاور حربی.

معادل ابجد

رزمی

257

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری