معنی رس، رغام

حل جدول

رس ، رغام

خاک نرم


رس، رغام

خاک نرم


رغام

خاک نرم

لغت نامه دهخدا

رغام

رغام. [رُ] (ع اِ) آب بینی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). آب بینی. لغه فی المهمله او لثغه. (از منتهی الارب). آب بینی که می رود از درد و جز آن. (دهار).

رغام. [رَ] (ع اِ) خاک و خاک نرم یا ریگ آمیخته به خاک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ریگ نرم. (دهار). خاک ریگ آمیز. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات از شرح نصاب و منتخب اللغات) (دهار). خاک به ریگ آمیخته. (یادداشت مؤلف). || (اِخ) نام ریگستانی است. (منتهی الارب).


رس

رس. [رَس س] (اِخ) نام چاه بقیه ٔ ثمود که تکذیب پیغمبر خود کردند و در آن چاه وی را بند ساختند تا آنکه مرد و آن قوم را اهل الرس گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). گویند چاهی است، بنا بر قول دیگر قریه ای است در یمامه که آنرا فلج نامند و نظر بر قول دیگر دیاری است برای طایفه ٔ ثمود. (از معجم البلدان). نام چاه بقیه ٔ ثمود که پیغمبر خودرا تکذیب و در آن چاه دفن کردند. (از اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.
- اصحاب رس، اهل رس. اهل الرس:
تا به قرآن قصه ٔ اصحاب رس خوانده شود
بی وسن بادا بداندیش تو اندر قعر رس.
سوزنی.
و رجوع به اصحاب رس در جای خود و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی و ترکیب اهل الرس در ذیل همین ماده شود.
- اهل الرس، اصحاب رس. قوم یا اهل رس ثمود که پیغمبر خود را تکذیب کردند و به چاه رس انداختند. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به رس و ترکیب اصحاب رس در ذیل همین ماده شود.

رس. [رُ] (ص) اکول و پرخور. (ناظم الاطباء) (برهان). اکال. (انجمن آرا) (آنندراج). حریص در خوردن. (فرهنگ خطی). پرخور. (فرهنگ نظام). اکول. گلوبنده بود یعنی رس. (از لغت فرس اسدی):
خواجه یکی غلامک رس دارد
کز ناگوارد خانه چو تس دارد.
منجیک.
رادمردان همه با درگهش آموخته اند
چون بز رس که بیاموزد با سبز گیاه.
فرخی.
وآنکه بر کس به خیره گردد رس
عیش او گنده دان چو درگه کس.
سنایی.
هردری نیستم چو گربه ٔ رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور.
انوری.
|| به معنی حریص نیز آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). حریص. (فرهنگ نظام):
ای رس بجز از بهر تو نگردد
این خانه ٔ رنگین پررسانه.
ناصرخسرو.
در داد شاعران را لطفت ز خاص خویش
رس کرد مجرمان را لطف تو بر گناه.
سیدحسن غزنوی.
|| مردم زرداندام. (از ناظم الاطباء). || اخاذ. (آنندراج) (انجمن آرا).

رس. [رَس س] (اِخ) نام آبی است. (منتهی الارب) (آنندراج).

رس. [رَس س] (اِخ) نام پادشاه قوم ثمود یا نام قبیله ای که در یمامه بودند. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 15).

رس. [رَ] (اِخ) مخفف اَرَس. رود ارس. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا).نام رودخانه ای است که به ارس اشتهار دارد. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). نامی است که در کتابهای عربی به رود ارس داده اند. (از قاموس الاعلام ترکی):
اگر خواهدبه آب تیغ گلرنگ
برآرد رود رس از چشمه ٔ زنگ.
نظامی.
و رجوع به ارس و قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان شود.

فرهنگ عمید

رغام

خاک،
خاک نرم،
ریگ آمیخته با خاک،

فرهنگ معین

رغام

خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته به خاک. [خوانش: (رَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

رغام

خاک ریگدار (اسم) خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته بخاک.


رس

چاه کهنه، ابتدای چیزی خاک رس،. بمعنای شکم پرست

فرهنگ فارسی آزاد

رغام

رَغام، خاک- در مقامی خاک گور

معادل ابجد

رس، رغام

1501

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری