معنی رستاک

لغت نامه دهخدا

رستاک

رستاک. [رَ] (اِ) شاخه ٔ تازه ای که از بیخ درخت برآید. (ناظم الاطباء). شاخ تازه را گویند که از بیخ درخت برآید و به ستاک معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج). شاخ تازه ای را گویند که از بیخ درخت برآید و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است. (برهان). شاخی باشد که از بن درخت گل و غیره بدر آید و رشتاک نیز خوانند. (فرهنگ اوبهی). ظاهراً باید تصحیفی از ستاک باشد. رجوع به ستاک شود.

فرهنگ عمید

رستاک

شاخۀ تازه که از بیخ درخت روییده باشد،
شاخۀ راست و بلند،

حل جدول

رستاک

شاخه جوان

فارسی به انگلیسی

فرهنگ پهلوی

رستاک

شاخه نورسیده گیاه

معادل ابجد

رستاک

681

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری