معنی رسش

لغت نامه دهخدا

رسش

رسش. [رَ س ِ] (اِمص) رسیدن. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). رسایی و رسیدن. (آنندراج):
نتوان بتو رسیدن جانا همی
در آفتاب وماه رسش کی توان.
مسعودسعد.
|| ورود و رسیدگی. || اتفاق و عارضه. || سرگذشت. (ناظم الاطباء). معانی اخیر در متون دیگر دیده نشد.

حل جدول

رسش

رشد و نمو

فارسی به انگلیسی

رسش‌

Approach, Maturity, Reach

فرهنگ فارسی هوشیار

رسش

رسایی و رسیدن

واژه پیشنهادی

رسش

بلوغ روانی

معادل ابجد

رسش

560

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری