معنی رسیس

لغت نامه دهخدا

رسیس

رسیس. [رَ] (ع ص) ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). چیز ثابت. (از دهار) (از اقرب الموارد). || مرد زیرک خردمند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) خبری که به صحت نرسیده باشد. || اول دوستی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || اول تب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آغاز تب. (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

رسیس

ثابت و استوار،
خبری که درستی آن ثابت نشده باشد،

حل جدول

رسیس

استوار

فرهنگ فارسی هوشیار

رسیس

انگلیسی پس نشستگی: در ساختمان ‎ ایستا (ثابت) استوار، زیرک و بخرد، پیام که درستی آن آشکار نیست، آغاز دوستی، آغاز تپ

فرهنگ فارسی آزاد

رسیس

رَِسِیس، محکم و استوار- با پایه و ثابت- آثار و نشانه- عاقل

معادل ابجد

رسیس

330

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری