معنی رشا

لغت نامه دهخدا

رشا

رشا. [رِ] (از ع، اِ) رشاء. بند دلو. رسن دلو. ج، ارشیه. (یادداشت مؤلف). رسن. (غیاث اللغات). رجوع به رشاء شود.

رشا. [رِ] (اِخ) رشاء. منزل دوم قمر. (یادداشت مؤلف). گروهی این منزل بیست وهشتم (بطن الحوت) را رشا نام کرده اند... و به رسن تشبیه کنند. (التفهیم). منزل بیست وهشتم از منازل قمر و آن چند ستاره ٔ خرد است مسلسل مانند رسن. (غیاث اللغات):
خاتون رشا ز ناقه داری
با بطن الحوت در عماری.
نظامی.
و رجوع به رشاء شود.

فرهنگ عمید

رشا

ریسمان

حل جدول

رشا

ریسمان دلو


ریسمان

رشا


ریسمان دلو

رشا

فارسی به عربی

رشا

ظبی

نام های ایرانی

رشا

دخترانه و پسرانه، آهوبره

فرهنگ فارسی هوشیار

رشا

‎ ریسمان رسن (مطلقا)، ریسمان دلو (خصوصا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه.


رشا ء

‎ ریسمان، رشته رشته های گیاهی، ریسمان دول ‎ ریسمان رسن (مطلقا)، ریسمان دلو (خصوصا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه.

گویش مازندرانی

آغوز رشا

چوبی بلند که با آن گردو را از درخت پایین ریزند

انگلیسی به فارسی

fawn

رشا

واژه پیشنهادی

ریسمان دولو

رشا


ریسمان و بند

رشا-حبل-مسد-رسن

اسپانیایی به فارسی

corcino

اهوبره، رشا، گوزن، حنایی، بچه زاییدن (اهویاگوزن)، اظهار دوستی کردن، تملق گفتن.

معادل ابجد

رشا

501

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری