معنی رضاقلی خان هدایت

حل جدول

رضاقلی خان هدایت

خزانه دار دربار آغامحمدخان قاجار

ریاست دارالفنون و نویسنده انجمن آرای ناصری


واژه‌نامه رضاقلی هدایت

انجمن آرا


رضا قلی خان هدایت

ریاست دارالفنون و نویسنده انجمن آرای ناصری

لغت نامه دهخدا

هدایت خان

هدایت خان. [هَِ ی َ] (اِخ) رشتی. حاکم رشت در اواخر دوره ٔ کریم خان زند. (از مجمل التواریخ گلستانه، ص 282).


رضاقلی

رضاقلی. [رِ ق ُ] (اِخ) یا رضاقلیخان سرابی، معروف به تاریخ نویس. نایب وزارت خارجه و برادر حاجی ملا کریم مؤلف برهان جامع است. (دانشمندان آذربایجان ص 159).


رضاقلی میرزا

رضاقلی میرزا. [رِ ق ُ] (اِخ) فرزند نادرشاه افشار است و بسال 1161 هَ. ق. کشته شده است. هنگامی که نادربه هندوستان می رفت رضاقلی خان را به نیابت سلطنت برگزید، وی در غیاب پدر طهماسب میرزا و بیشتر اعضای خانواده اش را در سبزوار کشت و امید داشت که پس از مراجعت پدر مقام خود را حفظ کند و سلطنت را برای خود نگاه دارد. پس از مراجعت نادر به ایران آنگاه که برای جنگ با لزگیان از راه استرآباد و مازندران عازم شروان گردیده بود در ضمن عبور از جنگلهای مازندران مورد سؤقصد دو تن افغانی قرار گرفت و گلوله ٔ یکی از آن دو بازوی راست او را خراشید و دستش را زخمی کرد. نادر تصور کرد که رضاقلی میرزا مسبب این توطئه است. شاهزاده محاکمه شد و حتی بدو قول دادند که اگر اعتراف کند معاف خواهد شد اما او به بیگناهی خود مُصِر بود. پس ازلشکرکشی لزگیها حکم شد رضاقلی را کور کنند و چنین کردند اما نادر بعدها از این عمل خود پشیمان گردید. علی قلی خان برادرزاده ٔ نادر که بعد از نادر خود را پادشاه خواند و به علی شاه شهرت یافت رضاقلی میرزا و دیگرشاهزادگان را که در کلات بودند یک روز به قتل رسانیدو فقط شاهرخ میرزا زنده ماند. (فرهنگ فارسی معین، بخش اعلام). هدایت او را در شمار گویندگان آورده گوید: گاهی بیتی می گفته است و این رباعی از آن جمله است:
آن شوخ که از کلبه ٔ من پای کشید
می رفت و هر آنچه منع کردم نشنید
گفتم که بمان به کلبه ام گفت که شب
در خانه ٔ هیچ کس نماند خورشید.
(از مجمعالفصحا ج 1 ص 28).
و رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 8، 329 و 333 و سبک شناسی ج 3 ص 312 و 313 شود.


رضاقلی قشلاقی

رضاقلی قشلاقی. [رِ ق ُ ق ِ] (اِخ) دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل. سکنه 576 تن. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و حبوب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


هدایت

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) صادق. رجوع به صادق هدایت شود.

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) مخبرالسلطنه. رجوع به هدایت (مهدیقلی) شود.

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) طبرستانی. رجوع به هدایت (رضا قلیخان) شود.

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت. در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرار گرفت و به لقب امیرالشعرائی مفتخر گردید. چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمدشاه و سپس به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از طرف ناصرالدین شاه به ریاست مدرسه ٔ دارالفنون رسید. (از کتاب سال کیهان 1342 ص 399).
رضا قلی خان، فرزند محمد هادی ولادتش در شب پانزدهم محرم الحرام در سنه ٔ 1215 هَ. ق. در تهران واقع گردید. والدش از اعیان قریه ٔ چارده مضافات دامغان بوده و از اوان شباب ملازمت پیشه نموده و در حضرت قهرمان ایران محمدشاه قاجار (آقامحمدخان) خزانه دار بوده و در دوران فتحعلیشاه نیز این شغل را ادامه داده است. رضاقلی خان بنا به اظهار خود از دوران صغر طبعش به معلومات و منظومات راغب بوده و در دبستان به سخن منظوم زبان گشوده است. آثار و تألیفات او که خود در سن 45 سالگی آنها را در خاتمه ٔ ریاض العارفین نام برده است عبارتنداز: 1- مثنوی هدایت نامه در بحر رمل. 2- مثنوی گلستان ارم. 3- مثنوی دیگر موسوم به انیس العاشقین. 4- مثنوی موسوم به بحرالحقایق. 5- کتاب مظاهرالانوار. 6- مثنوی انوارالولایه. 7- مثنوی خرم بهشت. 8- فهرست التواریخ. 9- منهج الهدایه. 10- مفتاح الکنوز. 11- تذکره ٔ ریاض العارفین. 12- مدارج البلاغه. 13- مجمعالفصحا در تذکره ٔ شعرا شامل دو مجلد بزرگ. 14- لطایف المعارف. 15- رساله ٔ جامع الاسرار. 16 تا 18- سه جلد در تکمیل تاریخ روضهالصفای میرخواند. 19- دیوان غزلیات شامل بیش از8 هزار بیت. 20- دیوان قصاید شامل بیش از 10 هزار بیت. (از خاتمه ٔ ریاض العارفین چ سنگی ص 352 ببعد). آنچه رضاقلی خان هدایت به روضهالصفا افزوده شامل تاریخ دوره ٔ صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه است. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 206). از تألیفات دیگر او فرهنگ معروف انجمن آرای ناصری و کتابی به نام نژادنامه است و فرهنگ مزبور آخرین اثر اوست. رضاقلی خان علاوه بر تحقیقات و تألیفات متعدد خدمت دیگری به فرهنگ ایران کرده و آن تأسیس یک چاپخانه است که بسیاری از کتب ادبی در عصر قاجاریه در آن چاپخانه طبع شده است. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 370 و 371).

هدایت. [هَِ ی َ] (ع اِمص) هدایه. رهبری. راهنمایی. ارشاد. رهنمونی. (یادداشت به خط مؤلف). نمایش راه راست و راهنمایی ودلالت و نجات از گمراهی. (ناظم الاطباء):
بنده آنچه داند از هدایت و معونت به کار دارد تا کار بر نظام رود. (تاریخ بیهقی).
قومی که بر هدایت ایشان خرد مشیر
قومی که بر سخاوت ایشان جهان عیال.
ناصرخسرو.
انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه). برای ارشاد و هدایت ایشان رسولان فرستاد. (کلیله و دمنه). دیگری به نور هدایت عقل بر سریر قناعت نشسته. (کلیله و دمنه).
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش.
خاقانی.
ائمه ٔ معرفت و هدایت در انجمن وی ناظر و واقف. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
تابه من امید هدایت کراست
تا به خدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
ز حرص من چه گشاید تو ره بخویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت.
سعدی.
- هدایت کردن، دلالت کردن. راهنمائی کردن. (یادداشت به خط مؤلف).
- هدایت کننده، آن که دیگری را راه نمایی کند.
- هدایت یابنده، آن که هدایت و راهنمایی پذیرد: برانگیخت او را در حالتی بود چراغ نوردهنده، و بشارت دهنده و ترساننده و هدایت کننده و هدایت یابنده. (تاریخ بیهقی). رجوع به هدایه شود.

واژه پیشنهادی

نام های ایرانی

هدایت

پسرانه، راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد، نویسنده نامدار قرن چهاردهم، صادق هدایت

معادل ابجد

رضاقلی خان هدایت

2212

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری