معنی رغد
لغت نامه دهخدا
رغد. [رَ غ َ / رَ] (ع ص) خوش و فراخ. مخصب. واسع. واسعه طیبه. کثیر. (یادداشت مؤلف): عیش رغد؛ زندگانی فراخ. (ناظم الاطباء). عیش فراخ. (مهذب الاسماء) (دهار). عیش خوش. (غیاث اللغات از منتخب اللغات). عیشه رَغَد؛ زیست خوش و راحت و فراخ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || ج ِ راغِد. گویند: قوم رغد؛ گروه دارای عیش واسع و روزی فراخ. همچنین است:نساء رغد «مذکر و مؤنث در آن یکی است ». (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). فراخ زیست. (یادداشت مؤلف). || خوردنی پاکیزه. (یادداشت مؤلف) (غیاث اللغات از منتخب اللغات):
کاسه پیدا وندر آن پنهان رغد
طاعمش داند کز آن چه می خورد.
مولوی.
رغد. [رَ] (ع ص) رَغَد. رجوع به رَغَد شود.
رغد. [رَ] (ع اِمص) فراخی. (دهار). رفاه. رفاهت. فراخ زیستی. فراوانی. خصب. (یادداشت مؤلف). || ایمنی. (دهار). رجوع به رَغد و رَغَد در معنی مصدری شود.
رغد.[رَ] (ع مص) یا رَغَد. فراخ شدن زندگانی و نرم و راحت گردیدن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیارنعمت شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه ٔ زوزنی). فراخ نعمت شدن. (دهار). فراخ عیش شدن. (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). فراخی عیش. (دهار).
رغد. [رَ غ َ] (ع مص) رَغد. (ناظم الاطباء). رجوع به رَغد شود.
فرهنگ معین
فراوانی، خوشی. [خوانش: (رَ غَ) [ع.] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
فراخی و خوشی زندگانی،
(اسم) غذای مطبوع،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
زندگانی خوش
فرهنگ فارسی آزاد
رَغد-رَغَد، گشایش و فراخی معیشت- زندگی راحت و مرفّه- (مصدر رَغِدَ- یَرغَدُ نیز می باشد)
معادل ابجد
1204