معنی رفا

حل جدول

گویش مازندرانی

رفا

انتظار

فرهنگ فارسی هوشیار

رفا

رفوگر


رفا ء

‎ سازواری، آشتی دادن، بر چسبانگی، درزدوزی درزگیری از ریشه ی یونانی درزگیر درز دوز (صفت) رفوگر رفو کننده. (اسم) پیوستگی اتفاق سازواری سازگاری.

فرهنگ عمید

رفا

رفوگر، رفو‌کننده،

اتفاق، پیوستگی، سازگاری،

لغت نامه دهخدا

رف ء

رف ء. [رَف ْءْ] (ع مص) نزدیک کرانه کردن کشتی را؛ رفا السفینه رفاً. || رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را؛ رفا الثوب. و یقال: من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگی جامه و غیرهم. (مهذب الاسماء). رفو کردن. (تاج المصادر بیهقی). رفوکردن جامه را و دوختن و پیوستن قسمتی از آن به قسمت دیگر. (از اقرب الموارد). رفو کردن جامه را و پیوست و نیکو کردن دریدگی و بریدگی جامه را. (آنندراج).

معادل ابجد

رفا

281

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری