معنی رمانى از تامس هاردى
حل جدول
بازگشت بومى
رمانى مایکل کرایتون
ژوراسیک پارک
رمانى از ورکور
خاموشى دریا
اثر تامس فولر
افکار نیک در روزگار بد
فیلم کمدى لورل و هاردى
کله پوک ها در دریا
رمانى از ژول ورن
بلیت لاتارى
رمانى از فرانتس کافکا
هنرمندان گرسنه
رمانى از آگاتا کریستى
کمین گاه خطر
رمانى از فئودور داستایوسکى
رستاخیز
رمانى از جیمز جویس
رنگین کمان فنیان
لغت نامه دهخدا
تامس. [م َ] (اِخ) از طوایف جنوب هند طبق نوشته ٔ باج پران. رجوع به ماللهند بیرونی ص 151 شود.
تامس. [م ُ] (اِخ) یا تاموس. بزرگترین فرماندهان دریایی و امیرالبحر کورش کوچک در جنگ او با اردشیر، برادر بزرگ وی. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1005، 1025 و 1038 شود.
سخن بزرگان
در برابر بخت ناسزوار، هیچ واکنشی کارسازتر از شوخ طبعی همیشگی نیست.
تامس کمپبل
زنده ماندن در دلها، یعنی نمردن.
تامس آکویناس
زیبایی به تماشاگر لذت می بخشد.
معادل ابجد
1010