معنی رمانی از خالد حسینی
حل جدول
بادبادکباز
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
خالد. [ل ِ] (اِخ) نقشبندی. رجوع به خالد ضیاءالدین و خالد بغدادی و خالد کرد سلیمانیه ای شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) جرجاوی. رجوع به خالد ازهری شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) ثانی. رجوع به ابوالبقاء خالد ثانی شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) کرد سلیمانیه ای. رجوع به خالد سلیمانیه ای شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) عمری. رجوع به ابوالهیثم خالد و خالدبن یزید عمری شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) ابن جابر مکنی به ابوحفص. وی تابعی است. رجوع به ابوحفص خالد شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) ابن بسیط مکنی به ابوالعریان. وی تابعی است. رجوع به ابوالعریان خالد شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) ابن علقمه، مکنی به ابوحبه. وی از تابعان است. رجوع به ابوحبه خالد شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) ابن یزید حرانی، مکنی به ابوعبدالرحیم. از تابعان است. رجوع به ابوعبدالرحیم خالد شود.
خالد. [ل ِ] (اِخ) ابن یزید، مکنی به ابوعبدالرحمن. وی از تابعان است. رجوع به ابوعبدالرحمن خالد شود.
حسینی
حسینی.[ح ُ س َ] (ع ص نسبی) منسوب به حسین بن علی (سمعانی) سید حسینی، که از اولاد حسین بن علی (ع) باشد. سادات حسینی. همچون سادات حسنی. || کنایت از آدم ساده و بی تکلف: راسته حسینی بی قید و شرط. || یکی از اقسام انگور. (مجموعه ٔ مترادفات ص 51). || ظرفی است که آن را از (چرم) بلغار و گاهی از چرم هم دوزند. (برهان قاطع). نوعی ظرف سفالین لعاب دار. || یکی از دوازده مقام موسیقی. قسمی آواز. یکی از دو فرع مقامه ٔ اصفهان. نام پرده ٔ سرود. (شرفنامه ٔ منیری) (برهان). که آن را در آخر شب نوازند. (آنندراج) (غیاث اللغات): و مغنیان هموم این قول را در پرده ٔ احزان حسینی بر آهنگ تیزی مخالف راست کرده که... (جهانگشای جوینی).
معادل ابجد
1082