معنی رمانی از رودیار کیپلینگ

سخن بزرگان

رودیار کیپلینگ

کلمه ها، تواناترین داروهایی هستند که نوع بشر به کار برده است.


رودیارد کیپلینگ

من شش خدمتگزار راستگو دارم که هرچه می دانم از آنها یاد گرفته ام. نامشان چرا، چگونه، چه چیزی، چه زمانی، چه جایی و چه کسی است.

حل جدول

رمانی از رودیار کیپلینگ

خانه افسردگی


رادیرد کیپلینگ

برنده نوبل ادبیات در سال 1907 میلادی

لغت نامه دهخدا

کیپلینگ

کیپلینگ. (اِخ) شاعر و نویسنده ٔ انگلیسی که در سال 1865 م. در بمبئی متولد شد و در سال 1936 درگذشت. او راست: کتاب جنگل، کیم. کیپلینگ در آثارش مخصوصاً در این دو کتاب برتری امپریالیسم انگلوساکسون را نشان داد و به سال 1907 به دریافت جایزه ٔ نوبل نایل گردید. (از لاروس).


رمانی

رمانی. [رُم ْ ما] (اِخ) ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی نحوی. متوفی بسال 384 هَ. ق. رجوع به ابوالحسن رمانی و انساب سمعانی و ریحانه الادب شود.

رمانی. [رُم ْ ما] (ص نسبی، اِ) آنچه در شکل و رنگ شبیه انار باشد. (از اقرب الموارد). و مشابهت را بیشتر رنگ سرخ از آن اراده کنند. || لعل و یاقوت. (آنندراج):
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن.
منوچهری.
- یاقوت رمانی، اجود انواع یاقوت است. (الجماهر بیرونی). یاقوت سرخ خوش و برنگ دانه ٔ انار: در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخش و زمرد و مروارید و پیروزه. (تاریخ بیهقی).
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.
حافظ.
و رجوع به یاقوت رمانی شود.

رمانی. [رُم ْ ما] (اِخ) زیدبن حبیب الجهنی. ازرواه است و از شعبی روایت کند. (از لباب الانساب).

رمانی. [رُم ْ ما] (اِخ) عمروبن تمیم. از رواه حدیث است و از پدر خویش روایت کند. (از لباب الانساب).

رمانی.[رُم ْ ما] (اِخ) احمدبن علی بن محمد، مکنی به ابی عبداﷲ الرمانی النحوی. رجوع به احمدبن علی.... شود.

رمانی. [رُم ْ ما] (ص نسبی) منسوب است به رمان بن معاویهبن ثعلبهبن عقبه که بطنی است از سکون. (از لباب الانساب سمعانی).

رمانی. [رُم ْ ما] (ص نسبی) منسوب است به رمان که بطنی است از مذحج و او رمان بن کعب بن أودبن صعب بن سعدالعشیره است. (از لباب الانساب).


لعل رمانی

لعل رمانی. [ل َ ل ِ رُم ْ ما] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) از انواع لعل به رنگ ناردانه:
زمرد دیده ٔ افعی چگونه می بپالاید
عقیق و لعل رمانی چرااصل از حجر دارد.
ناصرخسرو.
محتسب نمی داند این قدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی.
حافظ.
ز چشمم لعل رمانی چو می بینند میخندند
ز رویم راز پنهانی چو می بینند میخوانند.
حافظ.

فرهنگ فارسی هوشیار

رمانی

ناری (صفت) منسوب به رمان بسیار سرخ: لعل رمانی یاقوت رمانی.

فرهنگ عمید

رمانی

آنچه در شکل و رنگ شبیه دانۀ انار باشد، سرخ‌رنگ،
(اسم) [مجاز] نوعی یاقوت مرغوب،

معادل ابجد

رمانی از رودیار کیپلینگ

872

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری