معنی رمانی مشهور از جان اشتاین

حل جدول

رمانی مشهور از جان اشتاین

مروارید، خوشه های خشم، فنجان زرین


رمانی از جان اشتاین بک

ماه پنهان است


رمان جان اشتاین بک

در نبردى مشکوک

دهکده از یاد رفته


اثر جان اشتاین بک

اتوبوس سرگردان، اسب سرخ، به خدای ناشناخته، جام زرین، جریده روسی، چمنزارهای بهشت، خوشه های خشم، دره دراز، دره طویل، شرق بهشت، ماه پنهان است، مروارید، موشها و آدم ها، نبردی مشکوک، تورتیلافلت


کتاب جان اشتاین بک

اسب سرخ

سخن بزرگان

جان اشتاین بک

نخستین آرزوی یک نویسنده این است که بگذارد کسی کتابش را بخواند.

انسان در دنیا تنها است و در میان همنوعان خود، تنها است و چشم داشتِ هیچ گونه آسایش و دلداری از هیچ جا ندارد.

بزرگترین امید آن است که امید را به قصد کشت، کتک بزنیم.

نویسنده ای که به کمال انسان، باور پابرجا نداشته باشد، نه احساس بخشش و پایبندی به ادبیات دارد و نه هرگز عضو خانواده ی ادبیات است.

چه نیکو است که آدمی مورد اعتماد باشد.

من به این نتیجه رسیده ام که گاهی گزینش یک شخص برگزیده به گونه ی مخاطب، بسیار کارساز است؛ شخصی حقیقی که او را می شناسی، یا شخصی فرضی؛ باید برای آنها بنویسی.

انسان به بودن در هر جایی عادت می کند و دیگر برایش سخت است که از آنجا برود. نحوه فکر کردنش هم بعد از مدتی عادت می شود و عوض کردنش سخت است.

یک کتاب، مثل یک انسان است: باهوش و کودن، دلیر و ترسو، زیبا و زشت.

هر انسانی، برای خود بهایی دارد، ولی بهای نویسنده - نویسنده ای راستین - را به سادگی نمی توان روشن کرد و کمابیش، نمی توانید به این بها تحقق ببخشید.

نویسنده، وظیفه دارد، گنجایش پذیرفته شده ی انسان را برای شکوه و بزرگی روح و روان نشان دهد و آن را بستاید.

کسی که داستانی می نویسد، ناچار است بهترین دانستنی ها و بهترین احساسات خود را در آن بگنجاند.

سرشت آدمی این است که همچنان که بر سن او افزوده میشود، از دگرگونی نافرمانی کند، به ویژه با بهبود یافتن.

در زندگی، مواردی هست که حتی از دوستان آدم هم کاری ساخته نیست.

آدمی تنها زمانی می کوشد چیزی را ثابت کند که نسبت به آن چیز آسوده نباشد.

آدم نمی تواند همه چیز را با هم داشته باشد.

یک گلف باز نمی تواند در کار خود کامیاب شود، مگر اینکه، ضربه زدن به یک توپ کوچک را برای خود، مهمترین چیز دنیا بداند.

نویسنده در فضایی از بیم و ارج نهادن به واژه زندگی می کند، زیرا واژه ها می توانند ستمگر یا مهربان باشند و نیز می توانند درست در برابر چشمان شما، معانی [=چَم ها] را دگرگون کنند.

اگر شاهراه زندگی، تنها دو راه بنیادی داشته باشد و می بایست تنها یکی از آنها را برگزید، چه کسی می تواند ادعا کند که کدام یک بهتر است؟

به یک خرده گیر اگر رو بدهی، خودش را دانای روزگار می داند.

لغت نامه دهخدا

اشتاین

اشتاین. [اِ] (اِخ) مارک اورل. شرق شناس و باستانشناس انگلیسی است. وی بسال 1862 م. در بوداپست متولد شد ودر سالهای 1888- 1899 م. تحقیقات باستانشناسی مفیدی در کاشمر و سرحد افغانستان انجام داد و سپس در سال 1900- 1901 م. در ترکستان چین به حفریات پرداخت و در سالهای 1906- 1908 برای تحقیقات باستانشناسی و جغرافیائی مسافرت وسیعی در آسیای مرکزی و مغرب چین کرد و در سالهای 1913- 1916 در آسیای مرکزی و ایران بتحقیق پرداخت و کمی بعد در سالهای 1926- 1928 در ترکستان و چین و بسال 1932 در اطراف تبت بتحقیقات خود ادامه داد و در موضع اخیر بود که از طرف مقامات چین برای ادامه ٔ تحقیقاتش موانعی بوجود آمد. اشتاین آثاربیشماری بجای گذاشته است که از آن جمله اند: 1- ویرانه های ختن 1903 م. 2- ختن باستانی 1912 م. و غیره.


مشهور

مشهور. [م َ](ع ص) معروف. ج، مشاهیر.(مهذب الاسماء). شناخته.(دهار). شهیر.(منتهی الارب). معروف. جای مذکورو بزرگ و نام آور. ج، مشاهیر.(ناظم الاطباء)(از آنندراج). آشکارشده و معروف گشته و شهرت کرده شده و نیک شناخته شده و فاش کرده شده و شایعشده و روشناس گشته و نامدار و نامور و صاحب جلال و بزرگوار.(ناظم الاطباء). نامی. نیک شناخته شده. بنام. نام بردار. شهیر. بلندآوازه.و با کردن و شدن و گردیدن و گشتن و بودن صرف شود. ج، مشاهیر، مشهورین.(از یادداشت مؤلف):
هرگز نشود خسیس و کاهل
اندر دو جهان به خیر مشهور.
ناصرخسرو.
ای بزرگی که بر سپهر شرف
رأی تو آفتاب مشهور است.
مسعودسعد.
زهی پادشاهی که ملک شرف
به نظم تو گشته ست مشهورنام.
سوزنی.
نماندحاتم طایی ولیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکویی مشهور.
(گلستان).
مقامات او در دیار عرب مذکور بود و به کرامات مشهور.(گلستان). مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طایی در کرم.(گلستان چ قریب ص 109).
هرکه مشهور شد به بی ادبی
دیگر از وی امید خیر مدار.
سعدی.
- مشهور عالم، آنکه همه ٔ عالم وی را میشناسند. وخنیده.(ناظم الاطباء).
||(اصطلاح حدیث) حدیثی که پیش اهل حدیث خاصه یا پیش ایشان و پیش دیگران شهرت یافته باشد، و این منقسم میشود به متواتر همچو واقعه ٔ بدرو به غیرمتواتر همچون اعمال بالنیات.(نفایس الفنون). در اصطلاح اهل حدیث و روایت «حدیث مشهور» آن باشد که شایع باشد. جماعتی از اهل حدیث، روایت کرده باشند.(از درایه از فرهنگ علوم تألیف سجادی). || شمشیر برکشنده از نیام.(ناظم الاطباء).


رمانی

رمانی. [رُم ْ ما] (اِخ) ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی نحوی. متوفی بسال 384 هَ. ق. رجوع به ابوالحسن رمانی و انساب سمعانی و ریحانه الادب شود.

واژه پیشنهادی

ترکی به فارسی

مشهور

مشهور

فارسی به عربی

مشهور

تاریخی، عالی، کبیر، مشهور

فرهنگ فارسی هوشیار

رمانی

ناری (صفت) منسوب به رمان بسیار سرخ: لعل رمانی یاقوت رمانی.

عربی به فارسی

مشهور

بلند اوازه , مشهور , معروف , نامی , عالی

معادل ابجد

رمانی مشهور از جان اشتاین

1676

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری