معنی رمانی نوشته رابرت هریک
حل جدول
شعر میخوانم از
رمانی نوشته رضاامیرخانی
من او, بیوتن.
رمانی نوشته دافنه
-زنجیر عشق / روح دوستداشتنی
-جوانی از دست رفته -تجارت ننگ / جولیوس - میکده ژامائیک / مهمانسرای جامائیکا / مهمانخانه جامائیکا / مسافرخانه جامائیکا -ربهکا / ربکا - دونا -تل گرسنه / سایهٔ یک فرشته -عشق ژنرال / تقدیر چنین بود - انگلها - دختر عمویم راشل / دختر عموی من راشل -پرندگان -آنا / کوهسار حقیقت / کوهسار عشق و حقیقت / کوهستان مونت وریتا -درخت سیب
عکاس ناچیز -ناشناس -مرا یکبار دیگر ببوس / باز مرا ببوس -پیرمرد - ماری آن / تنهایی: ماری آن -سپربلا / بلاگردان -لنز آبی -بهانه -عدسیهای آبی -گانیمد -دریاچه -شوکا -نجیبزادگان - دنیای جهنمی - مادام دووال -پرواز عقاب / پرواز شاهین -ایزولدا / خانهای در ساحل / اسرار خانه ساحلی -بعد از نیمهشب هرگز / بعد از نیمهشب / حالا نگاه نکن: پیشرفت غیرمنتظره / حالا نگاه کن -حالا نگاه نکن / اضطراب / به عقب نگاه مکن
بعد از نیمهشب هرگز / بعد از نیمهشب -پیشرفت -راه مسیح -در مرز -ماد / ماد یا غول ماورای اقیانوس -راز زندگی یک زن و داستانهای دیگر / رازهای زندگی یک زن / راز یک زن / بی دلیل -هنرپیشه -یک لحظه از ابدیت
رمانی نوشته استیو تولتز
جز از کل
رمانی نوشته دافنه دوموریه
ماد، سپر بلا، لنز آبی
رمانی نوشته رضا امیرخانی
من او
لغت نامه دهخدا
هریک. [هََ ی َ / ی ِ] (ضمیر مبهم مرکب) هرکدام. (یادداشت به خط مؤلف):
روی هریک چون دوهفته گرد ماه
جامه شان غفه، سمورینشان کلاه.
رودکی.
چو شب روز گشت انجمن شد سیاه
بدان نیز کردند هریک نگاه.
فردوسی.
ابر ده و دو هفت شد کدخدای
گرفتند هریک سزاوار جای.
فردوسی.
رجوع به هر شود.
نوشته
نوشته. [ن َ وَ ت َ / ت ِ] (ن مف) پیچیده. درنوردیده. (برهان قاطع). نوردیده:
نوشته به دستار چیزی که برد
چنان هم نوشته به بیژن سپرد.
فردوسی.
|| طی شده. گذشته. ماضی: از روزگار گذشته و قرن های نوشته. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 118).
نوشته. [ن ِ وِ ت َ / ت ِ] (ن مف) کتابت کرده شده. (غیاث اللغات) (برهان قاطع). نوشته شده. که بر آن چیزی نگاشته یا نقشی کشیده باشند. مقابل نانوشته به معنی کاغذ سفید که بر آن چیزی ننوشته اند:
از برگ چون صحیفه بنوشته شد زمین
وز ابر چون صلایه سیمین شد آسمان.
فرخی.
|| مرقوم شده. مسطورشده. (ناظم الاطباء). آنچه با قلم و مداد و دیگر ابزار نوشتن بر کاغذ و امثال آن نگاشته باشند. خط. مطلب. مکتوب. || (اِ) نامه. کتابت. (آنندراج). مکتوب. رقعه. رقیمه. مرقومه. (یادداشت مؤلف). مراسله. (فرهنگ فارسی معین). دستخط: این نوشته ای است از جانب بنده ٔخدازاده ٔ بنده ٔ خدا ابوجعفر امام قائم بامراﷲ. (تاریخ بیهقی ص 306). صاحب کافی اسماعیل بن عباد مسرعان دوانید و نوشته ها نوشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 59). نوشته ای بدو نوشت و در استمالت و استعطاف او انواع سحر و تمویه به کار آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 225). به حسام الدوله تاش رسول فرستاد و نوشته نوشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 61). || اثر مکتوب. کتاب. تألیف. تصنیف:
تاریخ نویس عشقبازی
گوید ز نوشته های تازی.
نظامی.
|| سند کتبی.حجت. قبض. تمسک. قباله. سند مکتوب دین و جز آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب ِ «نوشته دادن » شود. || سرنوشت. قضا. قدر. تقدیر. نبشته. آنچه مقدر شده است. (یادداشت مؤلف):
نوشته نگردد به پرهیز باز
نباید کشیدن سخنها دراز.
فردوسی.
نه از دانش دگر گردد سرشته
نه از مردی دگر گردد نوشته.
فخرالدین اسعد.
نوشته جاودان دیگر نگردد
به رنج و کوشش از ما برنگردد.
فخرالدین اسعد.
دوران همی نویسد بر عارضش خط خوب
یارب نوشته ٔ بد از یار ما بگردان.
حافظ.
|| (ن مف) محتوم. حتم. (یادداشت مؤلف). ناگزیر. متحتم. شدنی. تغییرناپذیر: اجل نوشته. قضای نوشته:
فرق شاهی و بندگی برخاست
چون قضای نوشته آمد پیش.
سعدی.
مرا از ازل عشق شد سرنوشت
قضای نوشته نشایدسترد.
حافظ (از امثال و حکم).
|| تقدیرشده. مقدرشده. تعیین شده:
از او گر نوشته به من بر بدی است
نگردد به پرهیز کآن ایزدی است.
فردوسی.
نوشته مگر بر سرم دیگر است
زمانه به دست جهان داور است.
فردوسی.
گرت زندگانی نوشته ست دیر
نه مارت گزایدنه شمشیر و تیر.
سعدی.
- نوشته دادن، تعهد سپردن. سنددادن. التزام دادن.
- نوشته گرفتن، سند و حجت و تعهد گرفتن. متعهد و ملزم کردن.
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ایتالیایی
ognuno
فارسی به عربی
لکل واحد
فارسی به آلمانی
Pro stueck
معادل ابجد
2100